حضرت ابراهیم"الگو"الایک کارش

الگوبودن حضرت ابراهیم الاآمرزش برای فامیل مشرکش

(مَا کَانَ لِلنَّبِیِّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ وَ لَوْ کَانُوا أُولِی قُرْبَى مِنْ بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ‌ * وَ مَا کَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِیمَ لِأَبِیهِ إِلاَّ عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِیَّاهُ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لَأَوَّاهٌ حَلِیمٌ‌) (توبه، آیه 113 و 114)
«به پیامبر و کسانی که ایمان آورده‌اند، شایسته نیست که بر مشرکان طلب آمرزش کنند هرچند که خویشان آنان باشند، پس از آن که برایشان روشن شد که آنان اهل دوزخ هستند. طلب آمرزش ابراهیم بر پدر خود جز به خاطر وعده‌ای که به او داده بود صورت نگرفت، پس چون بر وی روشن شد که او دشمن خداست، از وی بیزاری جست، همانا ابراهیم بسیار تأسف خورنده بردبار بود».

..إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً فَلَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ...)؛ (توبه، آیه 80) «اگر هفتاد بار هم برای آنها طلب آمرزش بکنی خدا آنان را نخواهد آمرزید»

طلب آمرزش برای مشرکان ممنوع است، پس چگونه ابراهیم بر عمویش که به او پدر می‌گفت و مشرک بود از خدا طلب آمرزش کرد؟ به طوری که در این آیات آمده است:
(...إِلاَّ قَوْلَ إِبْرَاهِیمَ لِأَبِیهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ وَ مَا أَمْلِکُ لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْ‌ءٍ....)؛ (ممتحنه، آیه 4) «مگر سخن ابراهیم به پدرش که برای تو طلب آمرزش می‌کنم و برای تو از خدا چیزی را مالک نیستم».
(وَ اغْفِرْ لِأَبِی إِنَّهُ کَانَ مِنَ الضَّالِّینَ‌ )؛ (شعراء، آیه 86) «(به نقل از ابراهیم) و پدرم را بیامرز که او از گمراهان است».

در آیه 124 سوره مبارکه بقره قضیه به امامت رسیدن حضرت ابراهیم مورد اشاره قرار گرفته است:

«و [یاد کنید] هنگامى که ابراهیم را پروردگارش به امورى [دشوار و سخت‏] آزمایش کرد، پس او همه را به طور کامل به انجام رسانید، پروردگارش [به خاطر شایستگى ولیاقت او] فرمود: من تو را براى همه مردم پیشوا و امام قرار دادم.»

 

سپس حضرت ابراهیم از خداوند درخواست نمود که خدایا دودمان و ذریه ام را نیز به این مقام نائل کن؛ پروردگار فرمود: «پیمان من [که امامت و پیشوایى است‏] به ستمکاران نمى‏رسد.» یعنی مسأله امامت بسیار مهم است و نیاز به داشتن لیاقت فراوان دارد و هرکسی نمی شود و نباید که به این جایگاه برسد کما اینکه خود او نیز با وجود مقام نبوت، مورد آزمایشات گوناگون قرار گرفت و سپس به امامت رسید.

 

اما در آیه 126 همین سوره به درخواست دیگری از سوی حضرت ابراهیم (ع) اشاره می شود که آن نیز مورد مخالفت قرار می گیرد! در این آیه ابراهیم خلیل الله می فرماید که خدایا به مومنان از نعمت هایت روزی بده. اما به او ندا می رسد که درست است که مقام امامت به خانواده تو هم نمی رسد ولی روزی برای همه بندگان من است حتی کافران و گناهکاران!

 

در آیه 126 سوره بقره می خوانیم:

«وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ قالَ وَ مَنْ کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِیلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلى‏ عَذابِ النَّارِ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ.»

«و (بیاد آور) هنگامى که ابراهیم گفت: پروردگارا! این (سرزمین) را شهرى امن قرار ده و اهل آن را، آنان که به خدا و روز آخرت ایمان آورده‏اند، از ثمرات (گوناگون) روزى ده. (اما خداوند) فرمود: به آنهایى که کافر شوند (نیز) بهره‏ى اندکى خواهم داد. سپس آنها را به قهر به سوى عذاب آتش مى‏کشانم و چه بد، سرانجامى است.»

 

ابراهیم که پس از سال ها ازدواج و رسیدن به سنّ پیری هنوز فرزندی نداشت، دست به دعا برداشت و گفت:

رَبِّ هَبْ لی مِنَ الصّالِحینَ؛(8)

بارالها، از نیکو کاران (فرزندی) به من عطا کن.

خداوند هم به او بشارت داد که دعایت مستجاب شد و پسری بردبار به تو خواهم داد و به زودی اسماعیل به دنیا چشم گشود.

4 . پس از آن که ابراهیم علیه السلام به فلسطین هجرت کرد، خداوند به او و هاجر، اسماعیل را عطا کرد. اما بر اثر اصرار ساره مجبور شد که اسماعیل و مادرش هاجر را به سرزمین دیگر برد. ابراهیم و هاجر و اسماعیل رفتند تا به مکه رسیدند و به راهنمایی جبرئیل همان جا توقف کردند. ابراهیم سایبانی برپا کرد و خانواده اش را در آن پناه داد و خود به سوی فلسطین بازگشت.

اراده الهی اینچنین تعلق گرفته بود که ابراهیم از ساره هم فرزند داشته باشد.

پس ساره به اسحاق باردار شد. اسماعیل و مادرش در مکه، و اسحاق و مادرش در فلسطین به سر می بردند و ابراهیم خلیل هم بین این دو سرزمین در رفت و آمد بود. فلسطین جای خوش آب و هوا و

[25]

سرزمین حاصلخیز بود. اما در مکه نه آب بود و نه گیاه، نه درخت و نه زمین هموار.

ابراهیم که به فرمان الهی در چنان جای کوهسار و خشک و بی آب و گیاه، خانواده اش را مسکن داده بود دلش شکست و حالش دگرگون شد دست به دعا برداشته گفت:

رَبِّ اجْعَلْ هذا البَلَدَ آمِناً وَاجْنُبْنِی وَبَنِی أَنْ نَعْبُدَ الأَصْنامَ * رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کثِیراً مِنَ النّاسِ فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی وَمَنْ عَصانِی فَإِنَّک غَفُورٌ رَحِیمٌ * رَبَّنا إِنِّی أَسْکنْتُ مِنْ ذُرِّیتِی بِوادٍ غَیرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیتِک المُحَرَّمِ رَبَّنا لِیقِیمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوِی إِلَیهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یشْکرُونَ * رَبَّنا إِنَّک تَعْلَمُ ما نُخْفِی وَما نُعْلِنُ وَما یخْفی عَلی اللّهِ مِنْ شَی ءٍ فِی الأَرضِ وَلا فِی السَّماءِ * الحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی وَهَبَ لِی عَلی الکبَرِ إِسْمعِیلَ وَ إِسْحقَ إِنَّ رَبِّی لَسَمِیعُ الدُّعاءِ * رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلاةِ وَمِنْ ذُرِّیتِی رَبَّنا وَتَقَبَّلْ دُعاءِ * رَبَّنا اغْفِرْ لِی وَلِوالِدَی وَلِلْمُؤْمِنِینَ یوْمَ یقُومُ الحِسابُ؛(9)

بارالها، این سرزمین را امنیت ده و من و پسرانم را از پرستش بت ها دوردار. بارالها، بت پرستان بسیاری از مردم را گمراه کردند، پس هر که مرا پیروی کرد از من است و هر کس نا فرمانی من کرد پس تو آمرزنده مهربانی. بارالها، من برخی از فرزندانم را در سرزمین بدون زراعت مکه نزد خانه محترم تو ساکن کردم، تا نماز را به پا دارند. پس دل های جمعی از مردم را میل و محبّت آنان ده، و از میوه ها آنان را روزی ده،

[26]

باشد که شکر گزارند. بارالها، آنچه ما مخفی یا آشکار کنیم تو می دانی، و هیچ چیز در آسمان و زمین بر تو پوشیده نیست. حمد برای خداست که به سنّ پیری اسماعیل و اسحاق را به من بخشید، همانا پروردگارم شنونده دعاست. بارالها، من و بعضی از فرزندانم را بر پادارنده نماز قرارده، بارالها، دعای مرا بپذیر. بارالها، بیامرز مرا و پدر و مادرم و مؤمنان را در روزی که حساب برپا می شود.

5 . انتخاب مکه برای سکونت اسماعیل و هاجر به فرمان خدا بود و ابراهیم به این منزلگه رضا داد. لیکن مکه جای آبادی نبود و میوه و حبوبات در آن تولید نمی شد. این است رمز این که ابراهیم بازهم دعا می کند و می گوید:

رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً ءامِناً وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ ءامَنَ مِنْهُمْ بِاللّه وَالیوْمِ الآخِرِ؛(10)

بارالها، این سرزمین را امن قرارده و اهل آن را از میوه ها روزی ده؛ مردمی که ایمان به خدا و روز قیامت آورند.

خداوند متعال هم به دعای ابراهیم پاسخ مثبت داد و گفت: «هرکس کفرورزد مدتی کوتاه در این دنیا او را بهره دهم و آن گاه او را به سوی عذاب جهنّم کشانم که بدجایی است.»

امام باقر علیه السلام فرماید: «بر اثر این دعاست که میوه ها از سرزمین های دیگر به سوی مکه برده می شود.»(11)

 

الگو"اسوه" میتواندخطاهم داشته باشد/حضرت ابراهیم

الگوبودن حضرت ابراهیم 

قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ.. إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ آیه ۴ممتحنه  و٦

لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِيهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّـهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ ۚ وَمَن يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّـهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ ﴿٦ممتحنه﴾

قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّىٰ تُؤْمِنُوا بِاللَّـهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَمَا أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّـهِ مِن شَيْءٍ ۖ رَّبَّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنَا وَإِلَيْكَ أَنَبْنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ ﴿٤ممتحنه﴾

مي فرمايد: «در برائت از کفار و مشرکين از حضرت ابراهيم و يارانش الگو و سرمشق بگيريد و اين آيه نيز اگر چه در مورد برائت از بستگان بدکردار و مشرک هست اما هيچ دليلي ندارد، حضرت ابراهيم پيامبر اولي العزم الهي در همه زمينه ها الگو و سرمشق نيست. زيرا حضرت ابراهيم ويژگي هاي ممتازي دارد:

الف) حضرت ابراهيم (ع) در امتحان هاي سخت خداوند، کاملاً موفق شد آنجا که فرمودند: «وَ اِذ اِبتَلي ابراهيمَ رَبُّهُ بکلماتٍ فَاتَمَّهُنَّ»﴿١٢٤بقره﴾

و هنگامي که ابراهيم (ع) امتحان شد و از امتحان سربلند بيرون آمد، بعد از اين موفقيت در امتحانات نهايي، خداوند فرمودند: «إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا»، يعني من شما را امام، پيشوا و راهنما براي همه مردم قرار مي دهم.﴿١٢٤بقره﴾

 طور کامل تسليم خداوند بود، موحد و مسلمان حقيقي بود، «كَانَ حَنِيفًا مُّسْلِمًا ﴿٦٧آل عمران﴾»

 حضرت ابراهيم الگوي صبر و بردباري بود و به محضر حق تعالي، انابه و و توجه خاص داشت، «إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ -١١٤توبه﴾ »

در آيه ديگري بر الگو بودن حضرت ابراهيم مجدداً تأکيد شده است.  براي شما تحقيقاً در روش ابراهيم و يارانش سرمشق و الگوي خوبي است، منتها براي افرادي که به رحمت خدا و روز قيامت اميدوار باشند.لَّقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّـهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّـهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ ﴿٢١احزاب﴾

نکات قابل توجه در مورد معرفي دو پيامبر بزرگوار به عنوان الگوي کامل

الگوهاي معرفي شده از طرف خداوند، دائمي بوده و تاريخ مصرف ندارند و گذشت زمان نقش آنها را کم رنگ نمي کند.

نه فقط پيامبران بلکه ياران صادق و وفادار آنها نيز الگو هستند.

همفکري، همراهي و هماهنگي فکري و عملي با الگوهاي قرآني لازم است.

افراد منحرف وابسته به الگوها، ضرر و آسيبي به الگو بودن الگوها نمي رسانند، زيرا هر دو پيامبر بزرگوار که به عنوان «اسوه» و الگو معرفي شده اند عموهاي آنها مشرک و منحرف بودند (ابولهب و آذر).

براي تقويت تربيت صحيح و آموزش، ارائه الگوهاي عيني و عملي، لازم و مؤثر است.

از کلمه «اسوه حَسَنه» استفاده مي شود، الگوهاي «کاذب» نيز زيادند و بايد مواظب بود از الگوي نيکو و الهي، سرمشق گرفته شود و پيروي گردد نه از الگوهاي کاذب و انحرافي و بدل.

***

ابراهیم یک امت بود
خداوند در سوره مبارکه نحل حضرت ابراهیم(علیه السلام) را این گونه توصیف فرموده است: «إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِلّهِ حَنِيفًا وَلَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[نحل/ ۱۲۰] ابراهيم (به تنهائي) يك امت بود مطيع فرمان خدا، و خالي از هر گونه انحراف، و هرگز از مشركان نبود.» «شَاكِرًا لِّأَنْعُمِهِ اجْتَبَاهُ وَهَدَاهُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ[نحل/ ۱۲۱] او شكرگزار نعمتهاي پروردگار بود، خدا او را برگزيد، و به راه راست هدايتش كرد.»
خداوند به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) وحی فرستاد که از آیین و روش حضرت ابراهیم(علیه السلام) پيروي كند: «ثُمَّ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَ مَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[نحل/ ۱۲۳] سپس به تو وحي فرستاديم كه از آئين ابراهيم، كه خالي از هر گونه انحراف بود و از مشركان نبود، پيروي كن.» طبق آیات فوق، شکرگزاری از نعمت های خداوند، حنیف بودن و شرک نورزیدن به پروردگار از ویژگی های حضرت ابراهیم(علیه السلام) بود.
«در (آیات فوق) سـخـن از يك مصداق كامل بنده شكرگزار خدا، يعنى(ابراهيم) قهرمان توحيد، به ميان آمده كه مخصوصا از اين نظر نيز براى مسلمان ها عموما و عربها خصوصا الهام آفرين است كه او را پيشوا و مقتداى نخستين خود مى دانند. از ميان صفات برجسته اين مرد بزرگ به پنج صفت اشاره شده است. 

«قانتا للّه» وصف ديگر او(ابراهيم) اين بود كه«بنده مطيع خدا بود. 

حَنِيفًا، او همواره در خط مستقيم اللّه و طريق حق ، گام مى سپرد.هَدَاهُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ

ـ «وَلَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ او هـرگز از مشركان نبود و تمام زندگى و فكر و زواياى قلبش را تنها نور(اللّه) پر كرده بوده» و بـه دنـبـال ايـن ويـژگـيـها سرانجام او مردى بود كه : «شَاكِرًا لِّأَنْعُمِهِ، همه نعمتهاى خدا را شكرگزارى مى كرد.» 

در۳آیه به الگوگیری حضرت ابراهیم اشاره دارد
بنا بر نص قرآن کریم حضرت ابراهیم( علیه السلام) و كساني كه با او بودند، الگوی نیکو می باشند: «قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَءاؤا مِنكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاء أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ...[ممتحنة/ ۴] براي شما تاسي نيكي در زندگي ابراهيم و كساني كه با او بودند وجود داشت، هنگامي كه به قوم مشرك خود گفتند: ما از شما و آنچه غير از خدا مي‏پرستيد بيزاريم، ما نسبت به شما كافريم، و ميان ما و شما عداوت و دشمني هميشگي آشكار شده است، و اين وضع همچنان ادامه دارد تا به خداي يگانه ايمان بياوريد، جز آن سخن ابراهيم كه به پدرش (عمويش آزر) وعده داد كه براي تو طلب آمرزش مي‏كنم، و در عين حال در برابر خداوند براي تو مالك چيزي نيستم. پروردگارا! ما بر تو توكل كرده‏ايم، و به سوي تو بازگشتيم، و سرانجام همه به سوي تو است.»

راستگویی حضرت ابراهیم
زنده نگه داشتن یاد مردان الهی جامعه را به سوی خوبیها و ارزشها سوق می دهد و برای همین یاد آن بزرگ مردان همیشه باید در بین جامعه زنده بماند. خداوند عزیز در سوره ی مریم به پیامبر اسلام(ص) امر نموده و می فرماید: از ابراهيم ياد كن كه او بسيار راستگو و پيامبر خدا بود. :وَوَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ ۚ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَّبِيًّا -۴۱مریم﴾در اين كتاب از ابراهيم ياد كن كه او بسيار راستگو و پيامبر خدا بود.»

سخاوتمندی و بخشندگی حضرت ابراهیم
سخاوت و بخشندگی از ویژگی های دیگر حضرت ابراهیم(ع) بود و بخاطر این اخلاق جوانمردانه(اطعام و غذا دادن به مردم) به مقام رفیع خُلّت و دوستی خداوند نائل شد.

پیامبر اسلام(ص) : ما اتَّخَذَ اللّه ُ إبراهيمَ خَليلاً إلّا لإطعامهِ الطَّعامَ، وصَلاتِهِ باللَّيلِ والنّاسُ نِيامٌ. خداوند، ابراهيم را به خليلى نگرفت مگر براى آنكه اطعام مى كرد و شب هنگام كه مردم خواب بودند، نماز مى گزارد.»
ماجرای میهمان نوازی حضرت ابراهیم واینکه همیشه سرسفره میهمان بود.

***

ازپیامبر (یونس)الگوبگیرید ولی یک کارش نادرست بود!

از تو برای حکم خدای خود صبر کن و مانند صاحب ماهی ( یونس که از خشم در عذاب امت تعجیل کرد ) مباش که ( عاقبت پشیمان شد و در ظلمت زندان شکم ماهی افتاد و ) به حال غم و اندوه ( خدا را بر نجات خود ) خواند.

الگوبودن حضرت ابراهیم 

قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ.. إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ آیه ۴ممتحنه  و٦

لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِيهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّـهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ ۚ وَمَن يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّـهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ ﴿٦ممتحنه﴾

قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّىٰ تُؤْمِنُوا بِاللَّـهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَمَا أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّـهِ مِن شَيْءٍ ۖ رَّبَّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنَا وَإِلَيْكَ أَنَبْنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ ﴿٤ممتحنه﴾

مي فرمايد: «در برائت از کفار و مشرکين از حضرت ابراهيم و يارانش الگو و سرمشق بگيريد و اين آيه نيز اگر چه در مورد برائت از بستگان بدکردار و مشرک هست اما هيچ دليلي ندارد، حضرت ابراهيم پيامبر اولي العزم الهي در همه زمينه ها الگو و سرمشق نيست. زيرا حضرت ابراهيم ويژگي هاي ممتازي دارد:

الف) حضرت ابراهيم (ع) در امتحان هاي سخت خداوند، کاملاً موفق شد آنجا که فرمودند: «وَ اِذ اِبتَلي ابراهيمَ رَبُّهُ بکلماتٍ فَاتَمَّهُنَّ»﴿١٢٤بقره﴾

و هنگامي که ابراهيم (ع) امتحان شد و از امتحان سربلند بيرون آمد، بعد از اين موفقيت در امتحانات نهايي، خداوند فرمودند: «إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا»، يعني من شما را امام، پيشوا و راهنما براي همه مردم قرار مي دهم.﴿١٢٤بقره﴾

 طور کامل تسليم خداوند بود، موحد و مسلمان حقيقي بود، «كَانَ حَنِيفًا مُّسْلِمًا ﴿٦٧آل عمران﴾»

 حضرت ابراهيم الگوي صبر و بردباري بود و به محضر حق تعالي، انابه و و توجه خاص داشت، «إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ -١١٤توبه﴾ »

خداوندبه پیامبراکرم (ص) خطاب می کند: «فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ-٤٨قلم» یعنی انتظار نداشته باش که ظالمان و یا کسانی که کفر می‌ ورزند یک مرتبه از بین بروند. مانند صاحب حوت (حضرت یونس) نباش. همان‌طور که یونس (ع) پس از اینکه سال‌ها قومش را دعوت کرد و تنها دو نفر ایمان آوردند، قومش را نفرین و رها کرد و نینوا را ترک کرد که  به آن آزمایش الهی دچارشد و نهنگی وی را بلعید و سپس توبه اش پذیرفته شد که می‌ فرماید:

«لَّوْلَا أَن تَدَارَكَهُ نِعْمَةٌ مِّن رَّبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ مَذْمُومٌ -٤٩قلم» لطف خداوند شامل حال ایشان شد و چون توبه کرد و استغفار کرد «فاجتباه» خداوند او را برگزید و  دوباره از صالحین قرار داد:

«فجعله من الصالحین». بدین ترتیب، در پایان سوره، انسان را از شتاب و عجله نهی می ‌کند. در واقع یکی از صفات پسندیده و جزئی از اخلاق عظیم پیامبر، صبر است و خداوند نیز، مکرر ایشان را  به صبر دعوت می‌ کند؛ چراکه صبر و شکیبایی است که اخلاق عظیم را به حد تمام و کمال خود می ‌رساند.

نکته قابل توجه اینکه اگر پس از انحراف برگشتید، درِ خانه خدا به روی شما باز است و می ‎توانید حتی دوباره برگزیده شوید: «فاجتباهُ ربُّه» و  در زمره صالحان قرار گیرید ./تفسیرنوالثقلین

***

با توجه به غضبناک شدن حضرت يونس(ع) از مردم و تنبيه آن حضرت از طرف خداوند، چگونه ادعاي عصمت براي تمامي انبياء شده است؟

-حضرت آیت‌الله العظمی جوادی آملی به پرسشی درباره عصمت حضرت یونس با توجه تنبیه آن حضرت از طرف خداوند پاسخ گفته است.

با توجه به غضبناک شدن حضرت يونس(ع) از مردم و تنبيه آن حضرت از طرف خداوند، چگونه ادعاي عصمت براي تمامي انبياء شده است؟

جواب:حضرت يونس (ع) به ستم‌گر بودن خويش اعتراف كرده است؛ چنان كه قرآن مي‌فرمايد:

وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَىٰ فِي الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلَـٰهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ ﴿٨٧انبیا﴾  يادآور حال يونس را هنگامي كه از ميان قوم خود خشمگين بيرون رفت و چنين پنداشت كه ما هرگز او را در تنگنا قرار نخواهيم داد؛ امّا وقتي به كام نهنگ فرو رفت، در آن تاريكي‌هاي دريا و شكم نهنگ فرياد برآورد:

خدايا! جز تو معبودي نيست. تو از شرك و شريك و هر عيب و آلودگي پاك و منزهي و من از ستم‌كارانم.

اگر خشمناك شدن او از دست مردم به حق بود، چرا به كام نهنگ فرو رفت و خود را ستم‌كار خواند؟. اين امور با معصوم بودن يك پيامبر سازگار نيست.

به ويژه، كار او به قدري سنگين و مشكل بود كه خداوند در اين‌باره فرمود:

اگر او از تسبيح كنندگان نبود، تا روز قيامت در شكم ماهي زنداني بود:

﴿فلولا أنّه كان من المسبّحين * لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَىٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴿١٤٤صافات﴾؛ ولي لطف خدا شامل حال او شد و دعايش به هدف اجابت رسيد و از اندوه نجات يافت؛ زيرا او مؤمن واقعي بود و خداوند مؤمنان راستين را از اندوه مي‌رهاند: فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ ۚ وَكَذَٰلِكَ نُنجِي الْمُؤْمِنِينَ ﴿٨٨انبیا﴾

برخي در پاسخ گفته‌اند: حضرت يونس، مرتكب ترك اولي شد. او مي‌بايست تحمّل و صبر فراوان به خرج مي‌داد و شتاب و عجله نمي‌كرد. لذا، قرآن به اين نكته تذكر داده است كه او زود صبر را از دست داد و شكيبايي و حوصله‌اش به سر رسيد. از اين‌رو، خداي سبحان، خطاب به پيامبر اسلام‌(ص) مي‌فرمايد: فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَىٰ وَهُوَ مَكْظُومٌ ﴿٤٨قلم﴾ لَّوْلَا أَن تَدَارَكَهُ نِعْمَةٌ مِّن رَّبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ مَذْمُومٌ ﴿٤٩قلم﴾ فَاجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِينَ ﴿٥٠قلم﴾: در امتثال حكم پروردگارت شكيبا باش و مانند همدم ماهي (حضرت يونس ) مباش؛ آن‌گاه كه اندوه زده ندا داد. اگر لطفي از جانب پروردگارش تدارك حال او نمي‌كرد، قطعاً نكوهش شده بر زمين خشك انداخته مي‌شد. پس، پروردگارش او را برگزيد و از شايستگانش گردانيد

مأمون از امام هشتم علي بن موسي الرضا (ع) دربارهٴ‌ :و ذا النّون إذ ذهب... سؤال كرد آن حضرت فرمود: اين شخص «يونس بن متي» است. او يقين داشت كه خداوند بر او تنگ نمي‌گيرد، ولي وقتي به شكم ماهي فرو رفت و از مسبّحين بود، گفت: من از ستم‌كاران بودم كه مي‌توانستم همهٴ‌ اوقات خويش را صرف اين عبادت (تسبيح و تقديس خدا) كنم و اين‌گونه كه الآن (در شكم ماهي) به ذكر عبادت مشغولم، اشتغال نورزيدم: بتركى مثل هذه العبادهٴ التى قد فرغتنى لها فى بطن الحوت. آن‌گاه خداوند، دعاي او را به هدف استجابت رساند و فرمود: فَلَوْلَا أَنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ ﴿١٤٣صافات﴾ لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَىٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴿١٤٤صافات﴾

در حديث آمده كه حضرت يونس (ع) خاطر جمع بود كه خداوند بر او تنگ نخواهد گرفت. لذا، خداوند او را تنها يك لحظه به خود واگذاشت و او شكيبايي خود را از دست داد و بر قومش خشمگين شد. از اين‌رو، -امّ سلمه(همسر پيامبر )گويد: شبي كه نوبت من بود تا پيامبر در اتاقم بيتوته كند، در دل شب ديدم كه پيامبر در رختخوابش نيست. هنگام جست‌وجو او را ديدم كه در گوشهٴ‌ خانه ايستاده و دست‌ها را به جانب آسمان بلند كرده است و گريان مي‌گويد:اللّهم لاتنزع منّى صالح ما أعطيتنى أبداً، اللّهم لا تُشمت بى عدوّاً و لا حاسداً، اللّهم لاتردّنى فى سوء استنقذتنى منه أبداً، اللّهم و لاتكلنى إلي نفسى طرفهٴ عين أبداً.
امّ سلمه گويد: در حالي كه مي‌گريستم به اتاقم بازگشتم. پيامبر (ص) بازگشت و سبب گريه‌ام را پرسيد. عرض كردم كه براي گريهٴ‌ شما گريان شدم كه با اين همه مقام و منزلتي كه در پيشگاه خداوند داريد، اين‌سان مي‌گرييد؟

حضرت رسول (ص) فرمود: چگونه گريه نكنم و ايمن باشم، حال آن‌كه خداوند، حضرت يونس بن متي را یک لحظه به خود واگذاشت و چيزي به سرش آمد كه آمد: يا اُمّ سلمهٴ! و ما يؤمننى وإنّما وكلّ اللّه يونس بن متي إلي نفسه طرفهٴ عين، فكان منه ما كان(نورالثقبین ج ۳)

خلاصه:

۱. حضرت يونس (ع) گذشته از مقام شامخ نبوّت، رسالت و عصمت، مورد عنايت ولايي خداوند بود و از نعمت ولايت ويژه الهي طرفي بسته بود؛ زيرا قرآن كريم در اين‌باره چنين فرموده است: لَّوْلَا أَن تَدَارَكَهُ نِعْمَةٌ مِّن رَّبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ مَذْمُومٌ ﴿٤٩﴾

زيرا مقصود از اين نعمت، همان فيض ولايت خداست و كسي كه تحت ولايت مستقيم خداست، از گزند هر كژراهه مصون است. پس، هيچ انحرافي در سيره و سنّت آن حضرت (ع) پديد نيامد و نيز مورد هيچ‌گونه نكوهش نبوده و نيست.

۲. صبر و استقامت، داراي درجات متعدّد و گونه‌گونه است و مقدار لازم آن كه نصاب مسؤوليت‌پذيري است، در همهٴ‌ رهبران معصوم بوده است؛ ولي مرتبه برين و برتر آن در برخي از انسان‌هاي معصوم حاصل است و در بعضي نسبت به برخي از موارد، منتفي است.

۳. آنچه دربارهٴ‌ حضرت يونس (ع) رخ داد، همان فقدان مرتبهٴ‌ برين صبر در گوشه‌اي از مأموريت‌هاي راجح (نه واجب) بوده است و قرآن كريم در اين‌باره فرمود:  فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَىٰ وَهُوَ مَكْظُومٌ ﴿٤٨قلم﴾ يعني پيامبر! در برابر حكم پروردگارت صابر و بردبار باش و مانند صاحب ماهي ـ يونس ـ مباش؛ هنگامي كه پروردگار خود را خواند، در حالي كه خشم خود را تحمّل، و دشواري هضم آن وي را اندوهناک كرد.

۴. پديد آمدن چنين دشواري دردناك از يك‌سو، و از دست دادن مرتبهٴ‌ برين بردباري از سوي ديگر، زمينهٴ‌ نقص را فراهم كرد كه همين مطلب، مصحّح اسناد ظلم به معناي نقص است./شفقنا

وَإِنَّ يُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ ﴿١٣٩صافات﴾إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ ﴿١٤٠﴾ فَسَاهَمَ فَكَانَ مِنَ الْمُدْحَضِينَ ﴿١٤١﴾ فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَهُوَ مُلِيمٌ ﴿١٤٢صافات﴾ فَلَوْلَا أَنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ ﴿١٤٣صافات﴾ لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَىٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴿١٤٤صافات﴾  فَنَبَذْنَاهُ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ سَقِيمٌ ﴿١٤٥صافات﴾ وَأَنبَتْنَا عَلَيْهِ شَجَرَةً مِّن يَقْطِينٍ ﴿١٤٦صافات﴾ وَأَرْسَلْنَاهُ إِلَىٰ مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ يَزِيدُونَ﴿١٤٧صافات﴾ فَآمَنُوا فَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَىٰ حِينٍ ﴿١٤٨صافات)

ماجرای غیرت ناموسی حضرت ابراهیم+هاجر

ماجرای غیرت ناموسی حضرت ابراهیم

وکنیزی-هاجر- که فخرعالم اسلام شد

حضرت ابراهیم (ع) یکی از پیامبران صاحب شریعت و دارای کتاب است که خداوند در قرآن از حضرتش با اوصاف رشک‌برانگیزی چون «مؤمن»(صافات/۱۱۱)، «شاکر »(نحل/۱۲)، «مُخلَص »(صاد/۴۶)، «حلیم »(بردبار)، «اَوّاه» (دلسوز)،« مُنیب» (بازگشت‌کننده به سوی خدا) (هود/۷۵) و… یاد کرده است.
قداست حضرت ابراهیم (ع) به قدری است که امّت اسلامی مأمور شدند هم از مکانت وی پیروی کنند و هم مکان او را جایگاه نماز طواف قرار دهند،

امّا درباره پیروی از مکانت ابراهیم آیه: «فاتبعّوا مله ابراهیم حنیفاً»(آل عمران/۹۵) دلیل روشنی است بر لزوم تبعیت از سنّت و دین آن حضرت

و امّا درباره پیروی مکان او آیه: « واتّخذوا من مقام إبراهیم مصلّی»(بقره/۱۲۵) سند واضحی است بر اهتمام به حفظ آن مکان و تبرّک جویی از نماز در آن. (۱)

چُنین می‌نماید که برخی از اهل تسنن در نقل این روایت تاریخی، متأثر از گزارش‌های تحریف‌شده تورات هستند. در توراتی که هم‌اینک در اختیار ماست، بخش‌هایی از سیره و زندگی حضرت ابراهیم (ع) به‌صورت تحریف‌شده آمده و بخش‌های مهم آن یا اساساً فروگذار شده و یا به‌گونه‌ای دیگر انعکاس یافته است.

غیرتمندی نیز یکی دیگر از صفات بارز حضرت ابراهیم (ع) است که در پاره‌ای از روایات بدان تصریح شده است از جمله این روایت نبوی که می‌فرماید: «کانَ أَبِی إِبْرَاهِیمُ ع غَیوراً وَ أَنَا أَغْیرُ مِنْهُ وَ أَرْغَمَ اللَّهُ أَنْفَ مَنْ لَا یغَارُ مِنَ الْمُوْمِنِینَ» (۲) [پدرم ابراهیم باغیرت بود و من از او غیرت‌مندترم و هر مومنی که با غیرت نباشد، خداوند بینی او را به خاک می‌مالد.]
یکی از فصل‌های شکوهمند و پرافتخار کتاب زندگی این پیامبر بزرگ، دوران هجرت وی از سرزمین بابل به سرزمین‌های مصر، فلسطین و مکه است. مهاجرت حضرت ابراهیم (ع) با اهل و عیالش در ضمن سه آیه از قرآن گزارش شده است: «و قال إنی ذاهب إلی ربی سیهدین» (صافات/۹۹)، «و نجیناه و لوطا إلی الأرض التی بارکنا فیها للعالمین» (انبیاء/ ۷۱) و نیز: «و أعتزلکم و ما تدعون من دون الله و أدعوا ربی عسی ألا أکون بدعاء ربی شقیا »(مریم/ ۴۸).
اهل تفسیر عمدتاً در ذیل آیات یادشده داستانی آورده‌اند که از شدت غیرت و حس ناموس‌پرستی حضرتش حکایت دارد. متأسفانه در نقل این داستان، افراط و تفریط‌ هایی نیز صورت گرفته است.
چنین می‌نماید که برخی از مفسران در نقل این روایت تاریخی، متأثر از گزارش‌های تحریف‌شده تورات هستند. در توراتی که هم‌اینک در اختیار ماست، بخش‌هایی از سیره و زندگی حضرت ابراهیم (ع) به‌صورت تحریف‌شده آمده و بخش‌های مهم آن یا اساساً فروگذار شده و یا به‌گونه‌ای دیگر انعکاس یافته است. به‌عنوان‌مثال در خصوص این داستان، در تورات کنونی آمده که: ابراهیم (ع) [از ترس پادشاه جرار] در خصوص زن خود ساره گفت که او خواهر من است (۳).
علامه طباطبایی در تفسیر  “المیزان” پاره‌ای دیگر از گزارشات تورات را آورده و سپس با نشان دادن تناقض‌های موجود در آن، درستی سخن قرآن را مبنی بر تحریف تورات نتیجه می‌گیرد. علامه روایت معتبر و فقیه‌پسند این داستان را به نقل از کتاب شریف کافی چنین نقل می‌کند:
«نمرود دستور داد تا ابراهیم (ع) را از بلاد خود بیرون کنند، و نگذارند از گوسفندان و چارپایان خود چیزی را همراه ببرد. ابراهیم (ع) گفت: “حال که نتیجه زحمات چندین ساله مرا از من می‌گیرید باید عمری را که من در سرپرستی و نگهداری این اموال در کشور شما صرف کرده‌ام به من بدهید.
نمرودیان با ابراهیم (ع) بر سر این مسئله نزاع و مشاجره نموده عاقبت توافق کردند که طرفین به نزد قاضی رفته و فصل خصومت را به او واگذارند. قاضی نمرود، پس از شنیدن ادعای طرفین حکم کرد که باید ابراهیم (ع) از گوسفندان خود چشم پوشیده و از کشور نمرود با دست تهی بیرون رود، و نمرود هم باید آن مقدار عمری را که ابراهیم (ع) در تحصیل این اموال صرف کرده به ابراهیم بازگرداند. حکم قاضی را به سمع نمرود رساندند، نمرود ناچار حرف خود را پس گرفت و گفت تا مزاحم ابراهیم (ع) نشوند، و بگذارند تا ابراهیم (ع) با همه اموال خود بیرون رود چون ماندنش باعث می‌شود که دین مردم و خدایان آن‌ها تباه گردند.
لاجرم ابراهیم (ع) و لوط را از بلاد خود به‌سوی شام بیرون کردند. لوط (ع) که هیچ‌وقت حاضر نمی‌شد از ابراهیم (ع) جدا شود در این سفر نیز به همراهی او بیرون آمد، ابراهیم (ع) برای ساره صندوقی ساخت و او را در آن قرار داد، و از شدت غیرتی که داشت درهای آن را از همه طرف بست، و با این وضع از وطن مألوفش ‍ چشم پوشید. هنگام خروج، ابراهیم (ع) به قوم خود گفت: “انی ذاهب الی ربی سیهدین؛ گفت من به‌سوی پروردگارم رهسپارم زودا که مرا راه نماید.” (صافات/ ۹۹) و مقصودش از اینکه گفت من به سوی پروردگارم می‌روم این بود که من به سوی بیت المقدس حرکت می‌کنم. خلاصه، ابراهیم (ع) از قلمرو سلطنت نمرود بیرون شد و به کشور مردی قبطی بنام “عزاره” وارد شد.

برخوردمأمورمالیاتی باحضرت ابراهیم+ماجرای صندوق ابرهیم
در این سرزمین به مأمور مالیاتی آن کشور برخورد نمود و مأمور از او مالیات مطالبه کرد، و پس از صورت گرفتن از گوسفندان و سایر اموالش دستور داد تا آن تابوت (صندوق) را که ساره در آن بود نیز باز نموده و اموال درون آن را هم صورت بگیرد. ابراهیم (ع) از گشودن درب صندوق کراهت داشت، لذا در جواب عشار گفت: “فرض کن که این صندوق مالامال از طلا و نقره است من حاضرم ده یک (مالیات) ظرفیت آن را طلا و یا نقره به تو بدهم و تو آن را باز نکنی.” عشار زیر بار نرفت و گفت “باید باز کنی.” به‌ناچار ابراهیم (ع) با خشم و غضب در صندوق را باز کرد. وقتی چشم عشار به ساره که حسن و جمال بی‌نظیری داشت افتاد، پرسید “این زن با تو چه نسبتی دارد؟” ابراهیم (ع) فرمود: “دخترخاله من و همسر من است.” پرسید پس “چرا او را در صندوق کرده و در صندوق را به رویش بسته‌ای؟” ابراهیم (ع) فرمود “غیرتم قبول نمی‌کند که چشم نامحرمان به او بیفتد.”

گزارش ماجرابه شاه
مأمورمالیاتی(عشار )گفت :«دست از تو بر‌نمی‌دارم تا حال تو و او را به شاه گزارش ‍ دهم.» همانجا ماموری را به نزد شاه فرستاد و از جریان باخبرش کرد. شاه پیک مخصوص خود را فرستاد و ساره را به دربار احضار نمود، خواستند تا صندوق او را به طرف دربار ببرند ابراهیم (ع) فرمود “به هیچ وجه از این صندوق جدا نمی‌شوم مگر آنکه روح از تنم جدا گردد.” مأمورین جریان را به دربار گزارش دادند، شاه دستور داد تا ابراهیم (ع) را نیز با صندوق حرکت دهند، ابراهیم (ع) و صندوق و هر که با آن جناب بود به طرف دربار حرکت نموده و بر شاه وارد شدند. شاه گفت “قفل این صندوق را باز کن.” ابراهیم (ع) فرمود “ناموس ‍ من در این صندوق است (و غیرت من قبول نمی‌کند همسرم را در مجلس ‍ نامحرمان ببینم) و اینک حاضرم تمامی اموالم را بدهم و این کار را نکنم.”

خشک شدن دست شاه بانفرین حضرت ابراهیم
شاه از این حرف، بر ابراهیم (ع) خشم گرفت و او را مجبور به گشودن صندوق نمود. وقتی چشم شاه به جمال بی‌مثال ساره افتاد عنان اختیار از دست داده بی‌محابا دست به طرف ساره دراز کرد. ابراهیم (ع) که نمی‌توانست این صحنه را ببیند روی گردانیده و عرض کرد: “پروردگارا! دست این نامحرم را از ناموس من کوتاه کن.” هنوز دست شاه به ساره نرسیده بود که دعای ابراهیم (ع) به اجابت رسید و شاه با همه حرصی که به نزدیک شدن به آن صندوق داشت دستش از حرکت بازایستاد و دیگر نتوانست نزدیک شود.
شاه به ابراهیم (ع) گفت که “آیا خدای تو دست مرا خشکانید؟” ابراهیم (ع) گفت “آری خداوند من غیور است، و حرام را دوست نمی‌دارد، او است که بین تو و بین عملی کردن آرزویت حائل شد.” شاه گفت: “پس از خدایت بخواه تا دست مرا به من برگرداند که اگر بار دیگر دستم را بازیابم دیگر به ناموس تو طمع نخواهم کرد.” ابراهیم (ع) عرض کرد: “پروردگارا! دست او را باز ده تا از ناموس من دست بردارد.” فورا دستش بهبودی یافت، و لیکن بار دیگر نظری به ساره انداخت و باز بی‌اختیار شده دست به سویش دراز نمود. در این نوبت نیز ابراهیم (ع) روی خود را برگردانید و نفرین کرد. و در همان لحظه دست شاه بخشکید، و به‌کلی از حرکت باز ماند. شاه رو به ابراهیم کرد که “ای ابراهیم! پروردگار تو خدایی است غیور، و تو مردی هستی غیرتمند، این بار هم از خدا بخواه دستم را شفا دهد، و من عهد می‌بندم که اگر دستم بهبودی حاصل کند دیگر این حرکت را تکرار نکنم.”
ابراهیم (ع) گفت “من از خدایم درخواست می‌کنم ولیکن به شرطی که اگر این بار تکرار کردی دیگر از من درخواست دعا نکنی.” شاه قبول کرد. ابراهیم (ع) هم دعا نمود و دست او به حالت اول برگشت.

«هاجر» کنیزاهدایی شاه به حضرت ابراهیم

پادشاه چون این غیرت و آن معجزات را از او بدید در نظرش بزرگ جلوه نمود و بی‌اختیار به احترام و اکرامش بپرداخت و گفت “اینک به تو قول می‌دهم از اینکه متعرض ناموس تو و یا چیزهای دیگر که همراه داری نشوم، به‌سلامت به هر جا که خواهی برو، ولیکن من از تو حاجت و خواهشی دارم.” ابراهیم (ع) گفت: “حاجتت چیست؟” گفت “این است که مرا اجازه دهی کنیز مخصوص خودم را که زنی قبطی و عاقل و زیبا است به ساره ببخشم تا خادمه او باشد.” ابراهیم (ع) اجازه داد، شاه دستور داد تا آن کنیز که همان هاجر مادر اسماعیل (ع) است حاضر شد و به خدمت ساره درآمد. ابراهیم (ع) وسایل حرکت را فراهم نمود و با همراهان و گوسفندان خود به راه افتاد.
پادشاه هم به‌پاس احترامش و از ترس و هیبتی که خدا از ابراهیم (ع) در دل‌ها افکنده بود مقداری موکب او را بدرقه نمود.»(۴)

پی‌نوشت‌ها:

۱٫ سیره پیامبران در قرآن، ج ۶، ص ۳۶۵٫
۲٫ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، انتشارات جامعه مدرسین قم، ۱۴۱۳ ه.ق، ج ۳، ص ۴۴۴٫
۳٫ کتاب مقدس، ص ۲۶، سِفر پیدایش، باب ۲۰، بند ۱ و ۲٫
۴٫ ترجمه المیزان، ج ۸، ص ۳۲۳٫

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:اصلاحات اندکی انجام داده ام-انتخاب تیتر.