گاهی اوقات دعوادرمجلس لازم است،حتی درگیری فیزیکی وهیاهو

 زمانیکه طرحی درمجلس درحال تصویب است که خلاف بین اسلام است ونتیجه آن خیانت به اسلام باشد،بایدنمایندگان مخالفت بکنند واگرمؤثرنشد،سروصدایی هم داشته باشند،صرفاًبا گفتن"من مخالفم"اکتفانکنند.

البته بایددقت کرد که واقعاً فلان قانون ویا فلان مصوبه درضدیت بانظام جمهوری اسلامی واسلام باشد،نه اینکه چون مخالف جناح وحزب من است ،هیاهوشود.مثلاًاگرتصمیمی گرفته می شود که سران وحامیان "فتنه"درحاکمیت باشند،بایدمحکم ایستاد.

وامادقت شودکه بخاطر"سیب زمینی" های فاسدهیاهونشود  ویانمایندگان وزیری را به سلاخی نکشند،چون فلان گزینه اش دراستان "حوزه انتخابیه اش"موردقبول واقع نشده ویامدیرکل تحویلش نگرفته وبه پیغام ونامه اش بی اعتنایی کرده باشد"وزیر"رابه مجلس بکشانند ویااستیضاحش کنند ،وزیرکشوررا استیضاح نکنندچون استاندارفردموردنظرش را "فرماندار"حوزه انتخابیه اش نکرده ویافرمانداری که مطیعش نیست راعزل نکرده!.ویااینکه اینطور نماینده ای برای دپواشغال شهرش به رئیس جمهورتذکرندهد.ویابرای اینکه بورسیه "دکتری"اورالغوکردند

،بهانه بکند،وزیرعلوم راگیربدهد..یااینکه نماینده ای که چون قبل ازنمایندگی مجلس مدیرکل بنیادشهیدبوده،بعلت پاره ای ازتخلفات عزلش کردند،بعدازورودبه مجلس درفکرانتقامگیری ازرئیسش"بنیادشهید"باشدوانگاختلاس بزند

به مقدس ترین نهادهای نظام جمهوری اسلامی،بخاطرمشکل "اختلاس"بانکی که سهامدارانش فرزندان شهیدبودند.*

امام در گفتار بسیار تند خود در مخالفت با طرح احیاى کاپیتولاسیون در 4/8/1343 با ذکر ماجراى اولتیماتوم روسیه به ایران و مقاومت مدرس در برابر آن مى‏فرمایند:

"علما موظفند ملت را آگاه کنند، دولت اعتراض کند که چرا یک همچنین کارى کردید؟  شما"اگر"وکیل ماهم بودید اگر خیانت کردید به مملکت، خود به خود از وکالت بیرون مى‏روید. ... اگر یک ملا تو این مجلس بود توى دهن اینها مى‏زد. نمى‏گذاشت این کار بشود، من به آنان که به ظاهر مخالفت کردند این حرف را دارم به آنها، چرا آقا خاک تو سرتان نریختید؟ چرا پا نشدید یقه آن مردک را بگیرید؟ همین! من مخالفم [و [سر جاى خود بنشینید و آن همه تملق بگویید؟ مخالفت این است؟ باید هیاهو کنید؟1

مدرس هم "هیاهو"می کرد،امابرای یک مسئله مهم وخیانتبار

در اوج طرح مسأله کاپیتولاسیون امریکایى، کانون توجه معطوف به قضیه اولتیماتوم روسیه و نحوه برخورد مدرس با آن است و این‏که نمایندگان مجلس مزبور بایستى همچون مدرس عمل کنند تا چنین طرحى به تصویب نرسد.

امام خمینی هم هیاهومی کند

امام آن جوشکنى را که مدرس در مجلس شوراى ملى انجام داد در اجتماع مردمى در سال 1343 انجام مى‏دهند و در اوج قدرت شاه، بى‏ سابقه‏ ترین حمله را متوجه دربار مى‏کنند و علما و مردم را به اعتراض فرا مى‏ خوانند.

در این روز از سوى رجال حکومتى به امام توصیه شده بود که به امریکا حمله نکنند، به اسرائیل کارى نداشته باشند و به شاه نیز حمله نکنند؛ اما امام دقیقا برعکس، همین سه موضوع را محور سخنرانى خود قرار مى‏دهند. به دلیل همین سخنرانى است که در سیزده آبان 1343 به ترکیه تبعید مى‏شوند. امام خمینى سیزده سال بعد در سخنرانى دیگرى پس از شهادت فرزندش سیدمصطفى، پس از ذکر مبارزه مستمر روحانیت و تأکید بر ضرورت شدت بخشیدن آن علیه رژیم، به مدرس و رفتار سیاسى وى در ماجراى اولتیماتوم روسیه و حضور یک روحانى در صف اول صحنه مبارزه سیاسى استشهاد مى‏کنند و تأکید مى‏کنند که

نباید از واکنش‏هاى خشن و هیاهوها ترسید.

[مدرس گفت:] حالا که ما بناست از بین برویم چرا خودمان از بین ببریم خودمان را؟ رأى مخالف داد و بقیه جرأت پیدا کردند و رأى مخالف دادند، رد کردند اولتیماتوم را، آنها هم هیچ غلطى نکردند. بناى سیاسیون هم همین است که یک چیزى را تشر مى‏زنند ببینند طرف چه جورى است. اگر چنانچه طرف ایستاد مقابلشان، آنها عقب مى‏روند و اگر چنانچه نه، آن بیچاره عقب رفت اینها جلو مى‏آیند....2
" و کلاً همه نشسته بودند و هیچ حرف نمى‏زدند... [مدرس [گفت: حالا که بناست ما از بین برویم چرا به دست خودمان از بین برویم؟ نه ما رد مى‏کنیم... آنها هم هیچ کارى نکردند، اینها مى‏خواهند ما را بترسانند... مى‏نویسند کارتر... که ما پشتیبان شما [شاه] هستیم... چند روز پیش از این وزیر خارجه انگلستان مسأله را همان‏طورى که بود گفت ایشان حافظ منافع ماست... ما باید حالا پشتیبانى از او بکنیم... این حرف‏ها را که آنها لشکر بیاورند از آن طرف، نه خیر اینها همه شعر است... این حرف‏ها را مى‏زنند براى ترس [ترساندن] ما، آن‏وقت هم یک آخوند ایستاد و گفت نه.3
به نظر امام در خصوص رفتار سیاسى نباید در جوّ ساختگى رعب و وحشت رقیبان و دشمنان تصمیم‏گیرى کرد، بلکه باید جوشکنى کرد. امام با تأسى به مدرس در مبارزه با شاه اعلام مى‏کنند که پشتیبانى و حمایت حامیان شاه طبل تو خالى است و براى تهدید و ترساندن و منصرف کردن مردم است. سخنان امام در قضیه تسخیر لانه جاسوسى «امریکا طبل تو خالى است» مشهور است. بسیارى از تهدیدها عملى نیست و بین «واقعیت» و «تصور از واقعیت عملى» تفاوت زیادى وجود دارد.

چراابوعلی سیناباهمه شجاعت وتدبیراز"گاو"می ترسید؟
"در زمان رضاخان، مرحوم مدرس به رضاخان، گفته بود که من شنیدم که شیخ‏ الرئیس گفته من از گاو مى‏ترسم براى این‏که اسلحه دارد و عقل ندارد. این حرف اگر از شیخ ‏الرئیس هم ثابت نباشد یک حرفى است حکیمانه که اسلحه وقتى در دست اشخاص غیرصالح افتاد چه مفاسدى دارد.4
 اگر فرد مهذب نشده باشد و این فرد به قدرت و اسلحه مسلح شود از این قدرت خویش در جهت فساد بهره مى‏گیرد. مدرس، رضاشاه را «قدرتمندى شاخدار» مى‏دانست.

 رویارویى مدرس و رضاشاه در ماجراى جمهوریت

رضاشاه قصد داشت به تقلید از آتاتورک رژیم سلطنتى ایران را به جمهورى تبدیل کند ،مدرس تنهامخالف قدرتمند بود. مدرس علت مخالفتش با رژیم جمهورى رااینچنین مى‏گوید:
من با جمهورى واقعى مخالف نیستم و حکومت صدر اسلام هم  حکومت جمهورى بوده است، ولى این جمهورى که مى‏خواهند به ما تحمیل کنند بنابر اراده ملت نیست، بلکه انگلیسى‏ها مى‏خواهند به ملت ایران تحمیل نمایند، و رژیم حکومتى را که صددرصد دست نشانده و تحت اراده خود باشد در ایران برقرار کند .5

گاهی بایدبجای کتک زدن "سیلی"خورد
مبارزه قاطع مدرس در این زمینه به درگیرى وى با نمایندگان رضاخان در مجلس انجامید. بر سر تصویب اعتبارنامه وکلاى ولایات که با نظر رئیس ‏الوزاء(نخست وزیر) انتخاب شده بودند کشمکش و مجادله سختى رخ مى‏دهد. در وقت تنفس مجلس بین مدرس و بهرامى مشاجره ‏اى رخ مى‏دهد و بهرامى احیاءالسلطنه سیلى به صورت مدرس مى‏زند که موجب هیجان عمومى مردم و تنفر نمایندگان از مخالفانِ مدرس مى‏گردد.6
از این سیلى ولایت پرصدا شد دکاکین بسته و غوغا به‏پا شد
پس از این ماجرا به واسطه مظلومیت مدرس، چند نفرى از موافقان جمهورى نیز به دسته مخالفان و بى‏طرفان ملحق مى‏شوند و همین حرکت بزرگ‏ترین عامل بازدارنده و برهم زننده جمهورى مى‏گردد.

رضاخان خود گفته بود که این بهرامی با یک سیلى اساس جمهورى ما را برهم ریخت.7

امام خمینى: که اگر انسان ساخته شود مى‏تواند به تنهایى به جاى یک گروه مفید باشد.
اینها از انسان مى‏ترسند. اینها دیدند که یک مدرس در زمان رضاخان بود نمى‏گذاشت رضاخان آن‏وقت که جمهورى درست بکند. مدرس نگذاشت .. یعنى او به سلطنت که نرسیده بود مى‏خواست رئیس ‏جمهور شود و بعدش هم کارهاى دیگرى بکند و کسى که جلو او را گرفت مدرس بود که نگذاشت این کار عملى شود... و بالاخره هم جانش را از دست داد.8

پاورقی

1. صحیفه نور، ج1، ص 106 
2.صحیفه نور، ج1، ص 261 
3. صحیفه نور، ج2، ص 241 
4. صحیفه نور، ج2، ص 2
5. حسین مکى، تاریخ بیست ساله ایران (مقدمات تغییر سلطنت) ـ ج2، ص 500.
6. صحیفه نور، ص 499 و 506.
7. غلامرضا فدایى، «مدرس مجتهدى وارسته و سیاستمدارى آگاه»، اطلاعات سیاسى اقتصادى، ش 52ـ51، ص 43.
8. صحیفه نور، ج 8، ص 199 

بااستفاده از خبرگراری تسنیم
    ***

توضیحات کامل درموردعلت ماجرای سیلی خوردن مدرس

  هم‌زمان با مجلس پنجم، جریان طرفدار سردار سپه، لزوم وجود یك رئیس دولت مقتدر را تبلیغ می‌كرد كه با وجود عدم رضایت مدرس و تردید احمدشاه، فرمان ریاست وزرا در تاریخ سوم آبان 1302 به نام سردار سپه صادر گردید.
رضاخان به این هم قانع نبود و فكر تغییر سلطنت بود و دست خارجیان به ویژه انگلیس هم ریشه این خیال خام را آبیاری می‌كردند. سردار سپه ضمن آنكه خود را به عنوان خدمتگزار مردم معرفی می‌كرد، در باطن می‌كوشید نفوذ ایلات و عشایر را كم كند و با مرعوب كردن و سركوبی مخالفین، زمینه را برای ایجاد جمهوری فراهم نماید. جراید طرفدار رضاخان در این مورد به تبلیغات زیادی پرداختند.
در مجلس، فراكسیون تجدد به رهبری «سید محمد تدین» و فراكسیون سوسیالیست به رهبری «سلیمان میرزا» در قضیه جمهوری با سردار سپه تبانی داشتند و قبلاً به او قول داده بودند كه وی را به ریاست جمهوری برسانند. اكثریت نمایندگان مجلس با دخالت نظامیان از طرفداران رضاخان انتخاب شده‌اند و جلسات خصوصی خود را به طور مرتب تشكیل می‌دهند و برنامه این است كه جمهوری رضاخانی را هر چه سریع‌تر به تصویب برسانند. پیشنهادی با امضای عده‌ای از نمایندگان در مجلس مطرح می‌شود و از ولایت، تلگراف‌های فرمایشی به نفع جمهوری واصل می‌گردد. برای رسیدن به این منظور مجلس شروع به گذراندن اعتبارنامه‌ها نمود تا صلاحیت طرح این توطئه را داشته باشد. اما از سوی دیگر عده‌ای از نمایندگان واقعی ملت و در رأس آنها آیت‌الله سید حسن مدرس كه از جریان خطرناك پس پرده و نقشه‌های عجیبی كه در حال ظهور بود، كاملاً آگاه بودند برای خنثی كردن این نقشه‌ها در مقابل طرفداران جمهوری صف‌آرایی كرده، علم مخالفت شدید را برافراشتند.
برای مقاومت در مقابل سردار سپه، مدرس و همفكرانش كوشیدند از تصویب اعتبارنامه‌های وكلای فرمایشی یا نمایندگانی كه با رضاخان تبانی كرده بودند ممانعت به عمل آورند. همچنین هنگام مطرح شدن اعتبارنامه‌های نمایندگان معمول كه از سوی مردم برگزیده شده بودند، سعی كردند به طوری وقت مجلس را اشغال كنند كه جلسات متعددی صرف بحث شود و در نتیجه برای روز موعود ـ یعنی اول فروردین 1303 ـ مجلس صورت رسمی و قانونی پیدا نكند.
همانطوری كه مدرس و رفقایش كوشش می‌كردند از تصویب اعتبارنامه‌های نمایندگان تحمیلی ممانعت به عمل آورند، تدین و رفقایش به مقابله به مثل پرداختند و به مخالفت با نمایندگان حامی مدرس اقدام نمودند. در جریان اعتبارنامه حاج میرزا هاشم آشتیانی از علما و روحانیون متنفذ و مورد توجه تهران و از دوستان مدرس، تدین به مخالفت پرداخت، مدرس برای دفاع در پشت میز خطابه رفت و به ایراد سخنانی پرداخت، در حین بیانات مدرس، به تحریك تدین جلسه به هم خورد و تدین به همراه عده‌ای از طرفداران خود، جلسه را ترك كردند.
با این حال در خارج جلسه بحث و جدل ادامه یافت و مدرس در اطاق تنفس بیانات خود را پی گرفت، در این موقع دكتر حسین بهرامی (احیاء السلطنه) به تحریك تدین سیلی محكمی به صورت مدرس نواخت به طوری كه عمامه مدرس از سرش افتاد (متقابلاً سیلی محكم‌تری از جانب سید محی الدین مزراعی وكیل شیراز به ضارب زده شد)

صدای سیلی خوردن مدرس از درهای مجلس به بیرون پیچید و ابتدا در تهران و سپس در همه كشور به گوش مردم رسید.
مردم خشمگین تهران كه دیدند به مجتهد و پیشوای مذهبی و نماینده واقعی آنها اهانت شده با خروش به راه افتادند و علیه رضاخان و جمهوری و اعوان و انصار وی به اعتراض برخاستند، بازارها بسته شد، طبقات مختلف مردم در مساجد و اجتماعات گوناگون به تظاهرات وسیعی پرداختند، به قول ملك الشعرای بهار در جمهوری‌نامه خود:
از آن سیلی ولایت پر صدا شد * دكاكین بسته و غوغا به پاشد
به روز شنبه مجلس كربلا شد * به دولت روی اهل شهر وا شد
مردم نسبت به این عمل قبیح خشم و نفرت خود را بروز دادند و همین امر زمینه را برای مخالفت با جمهوری فراهم ساخت و طبقات مختلف مردم تهران برای بر هم زدن اساس این حركت تحمیلی به منزل علمای تهران رفته، بنای مخالفت را گذاشتند.

احمدرضاپهلوی"فرزندرضاشاه"در سال ۱۳۲۵ با سیمین تاج بهرامی دختر دکتر حسین احیاءالسلطنه بهرامی  ازدواج کرد که8سال بعدمنجربه طلاق شد.بهرامی"ضارب" پس از انقلاب اسلامی در سال 1357به اتفاق خانواده اش ایران را ترک کرد و در 1361 با بیماری سرطان خون در فرانسه درگذشت./مرکزاسنادانقلاب اسلامی