هرپرنده ای حامل ۳ بمب آتش زا

هرپرنده(ابابیل)سنگی(سِجِّیل) را در «منقار» و ۲تا سنگ را هم در پاها داشته باشد، به هر جا که می زدند «مرگ» حتمی بود.
أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحَابِ الْفِیلِ. أَلَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فِی تَضْلِیلٍ. وَأَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْرًا أَبَابِیلَ. تَرْمِیهِمْ بِحِجَارَهٍ مِنْ سِجِّیلٍ. فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُول
در نـخستين آيه اين سوره پيغمبر اسلام (محمد) را مخاطب ساخته مى فـرمـايـد: آيـا نـديـدى پـروردگـارت بـا اصـحـاب فـيـل چـه كـرد؟ «أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحَابِ الْفِیل»

«ابابیل به جنگ فیل آمد»


آنـهـا بـا آن هـمـه لشـگـر و قدرت آمده بودند تا «خانه خدا»(کعبه) را ويران سازند، و خداوند با لشـگـرى بـه ظـاهـر بـسـيـار كوچک و ناچيز، آنها را درهم كوبيد، فيلها را با پرنده هاى كـوچـک و سـلاحـهـاى پـيـشـرفـتـه آن روز را بـا «سِجِّیل»(سـنـگـريـزه) از كار انداخت ، تا ضعف و ناتوانى اين انسان مغرور و خيره سر را در برابر قدرت الهى ظاهر و آشكار سازد.

«درماجرای اصحاب فیل»پیامبرچندساله بود؟
تـعـبـيـر بـه «أَلَمْ تَرَ»(آيا نديدى ؟) با اينكه اين حادثه زمانى رخ داد كه پيامبر (ص) متولدنشده بود، و يا «مقارن تولد پیامبر» بود ، «حادثه اصحاب فیل نزدیک به عصر پيغمبر اسلام رخ داده است ».

«حمله لشکریان فیل سوار به کعبه» بـقدرى مشهور و معروف و متواتر بود كه گوئى پيغمبر با چشم مباركش آن را مشاهده كـرده بـود.

اما جـمـعـى از مـعـاصران پيامبر مسلما آن را با چشم خود ديده بودند. تعبير به «اصحاب الفيل» به خاطر همان چند فيلى است كه آنها با خود از «يمن» آورده بودند، تا مخالفان را «مرعوب» ساخته و شترها و اسبها از مشاهده آن «رم» كنند و در ميدان جنگ نمانند(فرارکنند)
سپس مى افزايد: آيا خداوند نقشه آنها را در تباه نکرد؟!
«أَلَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فِی تَضْلِیلٍ»

کلیسای یمن درمقابل کعبه حجاز
اصحاب فیل، قـصـد داشـتـنـد «كـعـبه» را خراب كنند، به اين اميد كه به «كليساى يمن» مركزيت بخشند، و تمام قبائل عرب را متوجه آنجا سازند.

اما آنها نه تنها به مقصد خود نرسيدند، بـلكـه ايـن مـاجرا كه آوازه اش در تمام جزيره عربستان پيچيد بر عظمت مكه و خانه كعبه افـزود، و در دلهـاى مـشـتـاقـان را بـيش از پيش متوجه آن ساخت و به آن ديار امنيت بيشترى بخشيد.
و مـنـظـور از «تَضْلِیل»كـه هـمـان «گـمـراهی» است اين است كه آنها هرگز به هدف خود نرسيدند.
سـپـس بـر شـرح اين ماجرا پرداخته ، مى فرمايد: (خداوند پرندگانى را گروه گروه بر سر آنها فرستاد) «وَأَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْرًا أَبَابِیلَ»
«أَبَابِیلَ»نام پرنده نبود، بلكه معنى وصـفـى دارد، بـعـضـى آن را بـه مـعـنـى جـمـاعـات مـتـفـرقـه دانـسته اند، به اين معنى كه پـرنـدگـان مـزبـور (گـروه ، گـروه ) از هـر طـرف بـه سـوى لشـكـر فيل آمدند.
ايـن كلمه معنى «جمعى» دارد كه بعضى مفرد آن را «ابابله» به معنى گروهى از پرندگان يا اسبها و شتران دانسته اند، و بعضى مى گويند جمعى است كه مفرد از جنس خود ندارد.
بـه هـر حـال «طَیْرً»(پرنده) در ايـنـجـا مـعـنـى جـمـعـى دارد و ايـن دو واژه «طَیْر و أَبَابِیل» مـجـمـوعـاً بـه مـعـنـى «پـرنـدگـان گـروه گـروه» اسـت.
ابابیل چـه پـرنده اى بود ؟

ايـن پـرندگانى شبيه به «پرستو» و «چلچله» بودند كه از طريق «درياى سرخ» برخاستند و به سراغ «لشکر فيل» آمدند.
در آيـه بـعـد مـى افـزايـد: (ايـن پـرنـدگـان آن لشـگـر را بـا سـنـگـهـاى كـوچـكـى از «سِجِّیل»(گِـل هـاى مُـتـَحَـجِّـر) هـدف قـرار مـى دادنـد)«تَرْمِیهِمْ بِحِجَارَهٍ مِنْ سِجِّیل».

«هریک از اين پرندگان كوچك ۳ سنگریزه به اندازه نخود با خـود داشـتـنـد»، كـه يـكـى را بـا مـنـقـار و دو تـا را بـا پـاهـاى خـويـش حمل مى كردند.

و اين سنگهاى كوچک بر هر كس فرود مى آمد او را از هم متلاشى مى کرد !
چـنـانـكـه در آيـه بـعـد مـى فرمايد: آنها را مانند «كاه» خورده شده قرار داد! «فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُول»
«عَصْف»(بـر وزن حـذف ) بـه مـعنى برگهائى است كه بر ساقه زراعت است و سپس خشكيده و كوبيده شده است ، و به تعبيرى ديگر به معنى (كاه ) است ،
و بـعـضـى آن را بـه مـعنى پوسته گندم هنگامى كه در خوشه است تفسير كرده اند. و در اينجا مناسب همان معنى اول است .
تـعـبير به «مَأْکُول» اشاره به آن است كه اين «كاه» در زير دندانهاى حيوان بار ديگر كـوبـيـده شده ، و كاملا از هم متلاشى گشته ، سپس معده حيوان نيز آن را براى سومين بار خرد كرده است ، و اين نشان مى دهد كه سنگ ريزه ها بر هر كس فرو مى افتاد او را كاملا از هم متلاشى مى كرد!
ايـن تعبير علاوه بر اينكه دليل بر شدت متلاشى شدن آنها است اشارهاى به بى ارزش بودن و ضعف و ناتوانى اين گروه و جمعيت طغيانگر و مستكبر و ظاهرا نيرومند است .
نكته ها :معجزات در ماجرای حمله سپاهیان ابرهه به کعبه
اين خانه را صاحبى است !
قـرآن اين داستان مفصل و طولانى را در چند جمله كوتاه و كوبنده ، در نـهـايـت فـصـاحـت و بـلاغت ، آورده است ، و در واقع روى نقطه هائى انگشت گذارده كه به اهـداف قـرآن ، يـعـنـى بـيدار ساختن گردنكشان مغرور و نشان دادن ضعف انسان در برابر قدرت عظیم خداوند کمک مى كند.
اين ماجرا نشان مى دهد كه «معجزات و خوارق عادات»بر خلاف آنچه بعضى پنداشته اند - لزومى ندارد كه بر دست پيامبر و امام ظاهر شود، بلكه در هر شرائطى كه خدا بخواهد و لازم بـدانـد انـجـام مـى گـيـرد، هدف آن است كه مردم به عظمت خداوند و حقانيت آئين او آشنا شوند.
ايـن مـجازات عجيب و اعجازآميز، با مجازات اقوام گردنكش ديگر یک فرق روشن دارد، زيرا مجازاتى همچون طوفان نوح ، زلزله و سنگباران قوم
لوط، تـنـدبـاد قـوم عـاد، و صـاعـقـه قوم ثمود
، یک سلسله حوادث طبیعى بودند كه فقط وقوع آنها در آن شرائط خاص معجزه بود.

هرابابیل حامل ۳ موشک
ولى داسـتـان نـابـودى لشـگـر ابـرهه به وسيله سنگريزه هائى كه از منقار و پاهاى آن پرندگان كوچك فرو مى افتاد چيزى نيست كه شبيه حوادث طبيعى باشد.
بـرخـاسـتـن آن پـرنـدگـان كـوچـک ، و آمـدن به سوى آن لشکر مخصوص ، و همراه آوردن سنگريزه ها و نشانه گیرى خاص آنها و متلاشى شدن بدنهاى افراد یک لشگر عظیم با آن سـنـگـهـاى كوچک همه امورى هستند خارق عادت هستند.

هرابابیل حامل ۳ بمب
«خـداونـدى كـه در درون هـمـيـن سـنـگريزه ها قدرت اتمى آفريده كه اگر آزاد شود انفجار عظيمى توليد مى كند»، براى او آسان است كه در آنها خاصيتى بيافريند كه اندام لشگر ابرهه را همانند «عَصْفٍ مَأْكُول» (كاه درهم كوبيده و خورده شده ) قرار دهد.
آیت الله مکارم شیرازی:هـيـچ نـيازى نيست كه مانند بعضى از مفسران مصرى براى توجيه اين حادثه بگوئيم كه سـنگها حامل میكروب هاى وبا، يا حصبه و آبله بوده اند. و اگر در بعضى از روايات آمده كـه از بـدنـهـاى مـصـدومـيـن مـانـنـد مـبـتـلايـان بـه آبـله خـون و چـرك مـى آمـد دليل بر اين نيست كه آنها حتما به آبله مبتلا شده بودند.
هـمـچنين نيازى به آن نيست كه بگوئيم اين سنگريزه ها «اتم»هاى فشردهاى بودند كه خلاء موجود در ميان آنها را از ميان رفته ، و فوق العاده سنگين بودند كه ، بطورى كه به هر كجا فرود مى آمدند سوراخ مى كردند.
ايـنها همه توجيهاتى است كه براى طبيعى جلوه دادن اين حادثه ذكر شده ، و ما نيازى به ايـنـهـا نـمـى بـيـنـيـم ، همين اندازه ميدانيم كه اين سنگها داراى چنان خاصيت عجيبى بود كه بـدنـهـا را مـتـلاشـى مـى كـرد، بـيـش از ايـن اطـلاعـى از آن در دسـت نـيـسـت ، و بـه هـر حال در برابر قدرت خداوند هيچ كارى مشكل نمى باشد.


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَابِ الْفِيلِ
مگر نديدى پروردگارت با پيلداران چه كرد
أَلَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ (۲)
آيا نيرنگشان را بر باد نداد
وَأَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْرًا أَبَابِيلَ (۳)
و بر سر آنها دسته دسته پرندگانى ا بابيل فرستاد
تَرْمِيهِمْ بِحِجَارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ (۴)
[كه] بر آنان سنگهايى از گل [سخت] مى‏ افكندند
فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ (۵)
و [سرانجام خدا] آنان را مانند كاه جويده‏ شده گردانيد
سختترين مجازات با كمترين وسيله !
قابل توجه اينكه خداوند قدرت خود را در برابر مستكبران و گردنكشان در اين ماجرا به عـاليـتـريـن وجهى نشان داده است ، شايد مجازاتى سختتر از مجازات لشكر ابرهه در دنيا پـيـدا نـشود كه جمعى چنان درهم كوبيده شوند كه به صورت كاه خرد شده و خورده شده (عصف ماكول ) درآيند.
بـراى نابودى جمعيتى با آن همه قدرت و شوكت از سنگريزه هائى سست ، و از پرندهاى ضـعـيـف و كـوچـكـى هـمـانـنـد پـرسـتو استفاده شود، اين هشدارى است به همه گردنكشان و مستكبران جهان ، تا بدانند در برابر قدرت او تا چه حد ناتوانند؟!
حتى گاه مى شود خداوند اين ماموريتهاى بزرگ را به دست موجودات كوچكترى مى سپرد، مـثلا مى كربى را كه هرگز با چشم ديده نمى شود ماموريت مى دهد در يك مدت كوتاه به سرعت توالد و تناسل كند، و اقوام نيرومندى را به يك بيمارى خطرناك مسرى مانند وبا و طاعون مبتلا سازد و در مدتى كوتاه همه را مانند برگ خزان بر زمين ريزد.
سد عظيم (ماءرب ) در (يمن ) - چنانكه در تفسير سوره سبا گفتيم - وسيله
پـيـدايـش عـمـران و آبـادى فـراوان و تـمـدن عـظـيـم و نـيـرومـنـدى شـد، و بـه دنبال آن طغيان اين قوم فزون گشت ، ولى فرمان نابودى آن به طورى كه در بعضى از روايات آمده است به يك يا چند موش صحرائى سپرده شد ! تا در آن سد عظيم نفوذ كنند و سوراخى در آن به وجود آوردند. بر اثر نفوذ آب تدريجا اين سوراخ بزرگ و بزرگتر شـد، سـرانـجـام سـد عـظيم درهم شكست ، و آبى كه پشت آن متراكم بود تمام آن آباديها و خـانـه هـا و كـاخـهـا را ويـران سـاخـت ، و آن جمعيت عظيم نابود يا در مناطق ديگر پراكنده و سرگردان شدند، و اين است قدرت نمائى خداوند بزرگ .
هدف قرآن ازبیان داستان فيل
از سـوره بعدازفیل (سـوره قریش) بـه خـوبـى اسـتـفـاده مـى شود كه يكى از اهداف سوره فـيل يادآورى خاطره بزرگ نعمتهاى عظيم خداوند به قريش است تا به آنها نشان دهد كه اگـر لطف پروردگار نبود نه آثارى از اين كانون مقدس يعنى مكه و كعبه وجود داشت ، و نه از قريش ، شايد از مركب كبر و غرور فرود آيند، و به دعوت پيغمبر اكرم (ص) گردن نهند.
از سوى ديگر اين ماجرا كه مقارن ميلاد مسعود پيغمبر اسلام (حضرت محمد) واقـع شـد در حـقيقت زمينه ساز آن ظهور بزرگ بود، و پيام آور عظمت اين قيام ، و اين همان چيزى است كه مفسران از آن تعبير به «ارهاص» كرده اند.

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:ارهاص چیست؟
«ارهاص»حوادث خارق‌العاده یا شگفتى است که در آستانه میلاد پیامبران الهی و یا بعد از آن و پیش از بعثت ایشان به وقوع مى‌پیوندد و از نبوت آن‌ها در آینده حکایت دارد. آیاتى از قرآن کریم به وقایعى اشاره دارد که از ارهاصات پیامبران دانسته شده‌اند که یک نمونه آن «ماجرای اصحاب فیل» است./پایان.

و از سوى سوم تهديدى است كه به همه گردنكشان جهان اعم از قريش
و غـیـر آنـهـا كـه بـدانـنـد هرگز نمى توانند در برابر قدرت پروردگار بايستند، چه بـهـتـر كـه پـنـدار خام را از سر بدر كنند و سر بر فرمان او نهند و تسليم حق و عدالت گردند.
و از سـوى چـهـارم اهـمـيـت ايـن خـانه بزرگ را نشان مى دهد كه وقتى دشمنان كعبه توطئه نابودى آن را در سر ميپروراندند، و مى خواستند مركزيت اين سرزمين ابراهيمى را به جاى ديگر منتقل كنند خداوند چنان گوشمالى به آنها داد كه براى همگان مايه عبرت شد و بر اهميت اين كانون مقدس افزود.
و از سـوى پـنـجم خداوندى كه دعاى ابراهيم خليل را در باره امنيت اين سرزمين مقدس اجابت فرمود و آن را تضمين نمود، در اين ماجرا نشان داد كه مشيتش بر اين قرار گرفته كه اين كانون توحيد و عبادت هميشه مركز اءمنى باشد.
۴ - یک رويداد مسلم تاريخى
جـالب توجه اينكه ماجراى اصحاب فيل چنان در ميان عرب مسلم بود كه سرآغاز تاريخى بـراى آنـهـا شـد، و هـمـانـگـونـه كـه گفتيم قرآن مجيد با تعبير زيباى «أَلَمْ تَرَ » (آيا نديدى ؟) آن هم خطاب به پيغمبر اكرم (ص) كه در آن زمان نبود و نديد از آن ياد مى كند كه نشانه ديگرى بر مسلم بودن اين ماجرا است .
از ايـنـهـا گـذشـتـه هـنـگـامى كه پيغمبر اكرم (ص) اين آيات را بـراى مـشـركـان مـكـه خـوانـد احـدى آن را انـكـار نـكـرد، هـر گـاه مـطـلب مـشـكـوكى بود لا اقل گروهى اعتراض مى كردند، و اعتراض آنها مانند ساير اعتراضهايشان در تاريخ ثبت مى شد، به خصوص اينكه قرآن با جمله (أَلَمْ تَرَ ) مطلب را ادا كرده است.

عبد المطلب صاحب شترانش

آنگاه مقدمات لشكر ابرهه به شترانى از قريش بر خورده آنها را به غنيمت گرفتند، از آن جمله دويست شتر از عبد المطلب را بردند، وقتى خبر شتران به عبد المطلب رسيد، از شهر خارج شد و به طرف لشكرگاه ابرهه روانه گشت، «حاجب و دربان ابرهه مردى از اشعری ها بود» و عبد المطلب را مى شناخت از پادشاه اجازه ورود براى وى گرفت، و گفت اینک بزرگ قريش بر دراقامتگاه است، كه انسانها را در شهر و وحشيان را در كوه طعام مى دهد.

ابرهه گفت بگو تا داخل شود.

عبد المطلب مردى تنومند و زيبا بود، همين كه چشم «ابو يكسوم» به او افتاد بسيار احترامش كرد، به خود اجازه نداد او را روى زمين بنشاند در حالى كه خودش بر «كُرسى»(تخت) تكيه زده، و نخواست او را در كنار خود بر كرسى بنشاند، بناچار از كرسى پياده شد، و با آن جناب روى زمين نشست.

آنگاه پرسيد چه حاجتى داشتى ؟

عبد المطلب گفت حاجت من دويست شتر است كه مقدمه لشكر تو از من برده اند.

ابو يكسوم گفت به خدا سوگند ديدنت مرا شيفته ات كرد، ولى سخنت تو را از نظرم انداخت، عبد المطلب پرسيد: چرا؟ گفت : براى اينكه من آمده ام خانه عزت و شرف و مايه آبرو و فضيلت شما اعراب و معبد دينيتان را كه مى پرستيد ويران سازم و آن را درهم بكوبم، و در ضمن دويست شتر هم از تو گرفته ام، تو در باره خانه دينى ات هيچ سخن نمى گويى، و در باره شترانت حرف مى زنى از آن هيچ دفاعى نمى كنى، از مال شخصيت دفاع مى كنى!؟.

عبد المطلب در پاسخ گفت : اى ملک! من با تو در باره مال خودم سخن مى گويم، كه اختيار آن را دارم و موظف بر حفظ آن هستم.

«اين خانه(کعبه)هم براى خود صاحبى دارد كه از آن دفاع خواهد كرد، و حفظ آن به عهده من نيست

اين سخن آن چنان ابرهه را مرعوب كرد كه بدون درنگ دستور داد شتران او را به وى باز دهند.

آن شب براى لشكر ابرهه شبى سنگين بود ستارگانش تيره و تار به نظر مى رسيد در نتيجه دلهايشان احساس كرد گويا مى خواهد عذابى نازل شود.

«صاحب مجمع البيان»(طبرسی)درادامه نوشت: در همان لحظه اى كه آفتاب داشت طلوع مى كرد، «طيور ابابيل» نيز از كرانه افق نمودار شدند در حالى كه سنگ ريزه هايى با خود داشتند و شروع كردند آن سنگها را بر سر لشكريان ابرهه افكندن، و هر یک از آن مرغان یک سنگ بر منقار داشت و دوتا به دو چنگالش، همينكه آن يكى سنگهاى خود را مى انداخت و مى رفت يكى ديگر مى رسيد و سنگ خود را مى انداخت، و هيچ سنگى از آن سنگها نمى افتاد مگر آنكه هدف را سوراخ مى كرد، به شكم كسى بر نخورد مگر آنكه پاره اش كرد، و به استخوانى بر نخورد مگر آنكه پوك و سستش كرد و از آن طرفش در آمد.

«ابو يكسوم»كه بعضى از آن سنگها بر بدنش خورده بود از جا پريد كه بگريزد به هر سرزمينى كه مى رسيد يك تكه از گوشت بدنش مى افتاد، تا بالاخره خود را به يمن رساند، وقتى به يمن رسيد ديگر چيزى از او و لشكرش باقى نمانده بود، و همينكه وارد يمن شد سينه و شكمش باد كرد و منفجر شد و به هلاكت رسيد، و احدى از اشعريها و احدى از خثعم به يمن نرسيد....
ماکول چیست؟«كَعَصْفٍ مَّأْكُول»
کلمه (عصف) به معناى برگ زراعت است، و «عَصْفٍ مَّأْكُول» به معناى برگ زراعتى - مثلا گندم - است که دانه‌هایش را خورده باشند، و نیز به معناى پوست زراعتى است؛ مانند غلاف نخود و لوبیا، که دانه‌اش را خورده باشند، و منظور آیه این است که أصحاب فیل بعد از هدف‌گیرى مرغان ابابیل به صورت جسدهایى بى‌روح در‌آمدند، و یا این است که سنگ‌ریزه‌ها (به درون دل اصحاب فیل فرو رفته) اندرونشان را سوزانید/المیزان
تفسیرنونه:تعبیر به «مَّأْكُول» اشاره به آن است که این کاه در زیر دندان‌هاى حیوان بار دیگر کوبیده شده، و کاملا از هم متلاشى گشته، سپس معده حیوان نیز آن را براى سومین بار خرد کرده است، و این نشان مى‌دهد که سنگ‌ریزه‌ها بر هر کس فرو مى‌افتاد او را کاملا از هم متلاشى مى‌کرد! این تعبیر علاوه بر اینکه دلیل بر شدت متلاشى شدن آنهاست، اشاره‌اى به بى‌ارزش بودند
«مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ ۖ وَمَا هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيدٍ» ۸۳ هود
طبرسی:این سنگ‌ها شباهتی به سنگ‌های زمینی نداشتند، و بر آنها مهر زده شده بود.(مارک دار)

و آیه «مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُسْرِفِينَ» ۳۴ ذاریات