«مسومین» چه کسانی هستند؟

فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُشْرِقِينَ ﴿٧٣﴾فَجَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِمْ حِجَارَةً مِّن سِجِّيلٍ ﴿٧٤﴾إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِّلْمُتَوَسِّمِينَ ﴿٧٥﴾ وَإِنَّهَا لَبِسَبِيلٍ مُّقِيمٍ ﴿٧٦﴾إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَةً لِّلْمُؤْمِنِينَ ﴿٧٧)حجر

«متوسِّمِينَ»مسوم ازمصدر«سوم»است .

یعنی نشاندار/شاخص. اینجا یعنی آگاهان وعاقلان است.(إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَةً لِّلْمُؤْمِنِينَ) مکمل  هم هستند. مومنانی که هوشیارند،اهل تفکروتعقل استند،شاخصند«سلبریتی»هستند.

 

کلمۀ«توسّم» به معنای تفرس(زیرکی وباهوشی) ومنتقل شدن از ظاهر چیزی به حقیقت وباطن آن.« بافراست» وهوشیار باشد.

از امام رضا عليه السلام سؤال شد: چگونه است که شما از آنچه در دل مردم است خبر مي دهيد؟

حضرت فرمود: آيا فرمايش پيامبر خدا به شما نرسيده است که فرمودند: « اتٌقوا فراسة المؤمن فانٌه ينظر بنور الله؟ »

سائل: بله.

امام رضا(ع):  هيچ مؤمني نيست جز آنکه براي او فراست و زيرکي و تيزهوشي است، به اندازه ايمان و روشن بيني و دانشش با نور خدا مي بيند- و به باطن افراد و اشياء پي مي برد- و خداوند آنچه را از اين فراست در تمامي مؤمنان پراکنده ساخته است، همه را براي امامان ما جمع نموده است و در کتابش فرموده است:  ان في ذلک لايات للمتوسٌمين.

    اولين « متوسٌمين » رسول خدا و پس از آن علي بن ابي طالب و بعد از آن حسن و حسين و امامان از فرزندان حسين عليهم السلام  هستند.

***

س نظر کنند می دانند ایمان و نفاق او را و ایشانند آنان که خدا می فرماید ان فی ذلک لایات للمتوسمین

 

این آیات بعد از قصه قوم لوط است، و مفسران گفته اند که: یعنی در آنچه ذکر کردیم از هلاک کردن قوم لوط آیه و علاماتی چند هست برای کسانی که تفکر نمایند در آن قصه و عبرت گیرند؛ و بعضی گفته اند: متوسمین، آنهایند که به سمت و علامت چیزها را یابند و به فراست و زیرکی چیزها را دانند.

و از حضرت رسول صلی الله علیه و آله روایت نموده اند که: بپرهیزید از فراست مومن که او نظر می کند به نور خدا. و فرمود که: خدا را بنده ای چند هست که مردم را به توسم و فراست می شناسند، پس حضرت این آیه را خواند و انها لبسبیل مقیم 

وَإِنَّهَا لَبِسَبِيلٍ مُّقِيمٍ ﴿٧٦﴾إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَةً لِّلْمُؤْمِنِينَ ﴿٧٧حجر)

گفته اند: یعنی شهر قوم لوط که در میان مدینه و شام واقع است بر سر راه شماست که در سفر شام بر آن می گذرید.
و در احادیث از ائمه علیهم السلام منقول است که: مائیم متوسمون، و راه بهشت در ما مقیم و ثابت است.
 راه مقیم او، امامت و خلافت است که در ایشان مقیم و ثابت است تا روز قیامت.
و در عیون اخبار الرضا (ع) منقول است که از آن حضرت پرسیدند که: چه جهت دارد که شما خبر می دهید به آنچه در دلهای مردم پنهان است؟ فرمود که: مگر نشنیده ای که حضرت رسول (ص) فرمود: بپرهیزید از فراست مومن که او به نور خدا نظر می کند؟ راوی گفت: بلی. حضرت فرمود که: هیچ مومنی نیست مگر آنکه او را فراستی هست که به نور خدا نظر می کند به قدر ایمان و دانائی او، و خدا جمع کرده در ائمه از ما اهل بیت آنچه را پراکنده کرده است در جمیع مومنان، و حق تعالی در قرآن فرموده است ان فی ذلک لایات للمتوسمین پس اول متوسمین رسول خدا( ص)بود، پس بعد از او امیر المومنین ، پس حسنین و امامان از فرزندان حسین علیهم السلام تا روز قیامت.
و در بصائر و اختصاص از عبدالرحمن بن کثیر روایت کرده است که گفت: با حضرت صادق (علیه السلام) به حج رفتیم و در اثنای راه حضرت بر کوهی بالا رفت و بسوی مردم نظر کرد و فرمود که: چه بسیار است صداهای مردم به تلبیه و چه بسیار کم است در میان ایشان کسی که حجش مقبول باشد.
داود رقی گفت: یابن رسول الله! آیا خدا دعای این گروهی که می بینیم همه را مستجاب می گرداند؟
حضرت فرمود: ای ابو سلیمان! خدا نمی آمرزد گناهی کسی را که شرک آورد به او، و انکار کننده امامت و ولایت علی (ع) مانند بت پرست است.
گفتم: فدای تو شوم، آیا شما می شناسید دوست و دشمن خود را؟
حضرت فرمود: وای بر تو، هر بنده ای که متولد می شود البته در میان دو دیده او نوشته است که مومن است یا کافر، و هر که با ولایت ما می آید به نزد ما، می بینیم که در پیشانی او نوشته است که مومن است، و اگر با عداوت ما می آید به نزد ما، می بینیم که نوشته است که کافر است، و مائیم متوسمین که خدا فرموده ان فی ذلک لایات للمتوسمین و ما به این می شناسیم دوست و دشمن خود را.
و ایضا در بصائر و غیر آن به سند معتبر روایت کرده است که: مردی به خدمت حضرت صادق (علیه السلام) آمد و از مسأله ای سوال کرد، حضرت جواب فرمود، دیگری آمد و از همان مسأله سوال کرد، حضرت جواب دیگر فرمود، باز دیگری آمد و از آن همان مساله پرسید، حضرت بغیر از جواب آن دو نفر فرمود، پس فرمود که: خدا به ما گذاشته است امور مردم را که آنچه مناسب فهم ایشان شود و قابلیت هر یک را باشد جواب می گوئیم چنانچه اختیار امور دنیا را به حضرت سلیمان (ع) گذاشت و فرمود هذا عطاؤنا فامنن او اعط بغیر حساب این آیه در قرائت علی (علیه السلام) چنین است.
راوی پرسید که: امام می داند مذهب هر کس و قابلیت هر شخص را که مناسب حال او جواب بگوید؟
حضرت از روی تعجب فرمود: سبحان الله! مگر نخوانده ای کلام الهی را که در قرآن می فرماید ان فی ذلک لایات للمتوسمین و متوسمون، ائمه اند، و انها لبسبیل مقیم و این آیات در راه مقیم دائمی است که هرگز از آن بدر نمی رود یعنی با امام است، و امامت هرگز از اهل بیت علیهم السلام بیرون نمی رود. پس فرمود: آری بدرستی که امام نظر می کند به مردی، او را می شناسد و رنگش و نوعش را می داند و اگر سخن او را از پس دیواری بشنود، او را می شناسد و می داند کیست و چیست و صفات او را می داند، زیرا که خدا می فرماید و من آیاته خلق السموات والارض و اختلاف السنتکم والوانکم ان فی ذلک لایات مهدویت عالمین.

یعنی: از جمله آیات قدرت و عظمت خداست آفریدن آسمانها و زمین و اختلاف زبانهای شما و رنگهای شما، بدرستی که در اینها آیات و علامتی چند هست برای عالمان، حضرت فرمود: امامان عالمانند که خدا در اینجا فرموده است، و نمی شنود امام چیزی از زبانها و سخنها را مگر آنکه می داند که آن گوینده ناجی یا هالک خواهد بود، پس به این سبب هر کسی را موافق حال او و مذهب و قابلیت او جواب می فرماید.
و ایضا در بصائر از حضرت امام رضا (ع) روایت کرده است که فرمود: ما را دیده ای است که شباهت به دیده های مردم ندارد، و در دیده های ما نوری هست که شیطان را در آن شرکتی نیست.
و عیاشی از حضرت امام صادق (ع) روایت کرده است که در تاویل این آیه فرمود: بدرستی که در امام آیاتی چند هست برای متوسمین؛ و امام، سبیل مقیم و راه راست و درست و ثابت است، نظر می کند به نوری که خدا در دیده او قرار داده و سخن می گوید از جانب خدا و از او پنهان نمی باشد آنچه را اراده نماید.


و در بصائر و اختصاص و غیر آنها از حضرت باقر (علیه السلام) روایت کرده اند که: روزی حضرت امیر (علیه السلام) در مسجد کوفه نشسته بود، ناگاه زنی آمد و با شوهرش نزاعی داشت، حضرت برای شوهرش حکم کرد. آن ملعونه گفت: والله که چنان نبود که تو حکم کردی و بخدا سوگند که قسمت بالسویه نمی کنی و عدالت در میان رعیت نمی کنی و حکم تو نزد خدا پسندیده نیست.
حضرت امیر (علیه السلام) در غضب شد و ساعتی در او نظر کرد و فرمود که: ای جرأت کننده! ای دشنام دهنده! ای تشنیع کننده! ای آن که مانند زنان دیگر حایض نمی شوی! آن ملعونه چون این سخن را شنید پشت کرد و گریخت و می گفت: وای بر من وای بر من ای پسر ابو طالب! پرده پوشیده مرا دریدی و مرا رسوا کردی.
پس عمرو بن حریث که یکی از سر کرده های خوارج بود از پی آن زن رفت و به او گفت: در اول با پسر ابو طالب سخنی گفتی که مرا شاد کردی، پس او با تو سخنی گفت که گریختی و واویلاه گفتی؟!
آن زن گفت که: والله مرا نسبت داد به امری که در من بود و دیگری نمی دانست، من همیشه حیض را از راه پس می بینم.
عمرو ملعون برگشت به خدمت حضرت و گفت: ای پسر ابو طالب! این کهانت چه بود که به این زن گفتی؟
حضرت فرمود که: ای پسر حریث! این کهانت نبود که جن مرا خبر داده باشد، بدرستی که خالق عالم ارواح را پیش از بدنها آفرید به دو هزار سال، پس چون ارواحج را در بدنها جا داد در میان دیده های ایشان نوشت که مومن است یا کافر، و آنچه به آن مبتلا خواهند شد و اعمال نیک و بد ایشان را در نامه ای به قدر گوش موش نوشت، پس در این باب این آیه را در قرآن فرستاد بر پیغمبرش ان فی ذلک لایات للمتوسمین پس رسول خدا (ص) متوسم بود، پس من بعد از آن متوسمم، و امامان از فرزندان من متوسمند؛ پس چون نظر کردم به سیمای او همه احوال او بر من ظاهر شد.

***

سلکان وایرانیان«متوسمین»هستند

متوسّم از ماده; وسّم کنآیه از تیزهوشی و تیزبینی است. براساس آیات قرآنی و روآیات معصومین(ع) و قرائن تاریخی در میان ملل هیچ ملتی مانند ایرانیان به پیشواز از اسلام نرفته است. زیرا مردم ایران به کیاست و درایت معروف،و به واسطه; ذکاوت و خصیصه; حقیقت جویی که فطرتاً در نهاد آنان وجود دارد در مقابل حقّ و حقیقت سر تعظیم فرود میآورند. از این رو در مواجهه با آئین اسلام و آشنا شدن با تعالیم آن،اسلام را آئینی مبتنی بر فطرت و براساس برهان و گفتار و کردار نیک یافتند. در این راستا ایرانیان نگهبانی جدّی و یاوری استوار برای آئین اسلام و به خصوص مذهب تشیع بودند و در گسترش علوم و غنی ساختن تعالیم دین در علوم عقلی و نقلی و دفاع از حریم خاندان نبوّت نقش به سزایی در طول تاریخ داشتهاند. گویا ایرانیان بذرهای بالقوّه ای در مزرعه; بشریت بودند که با باران اسلام رشد و نمو نمودند و به ثمر رسیدند. از افتخارات ما ایرانیان این است که بالاترین درجه; ایمان و یقین بعد از حضرات معصومین(ع) متعلّق به صحابه; بزرگ پیامبر(ص) ،حضرت سلمان فارسی است. رسول خدا(ص) در موقعیتهای مختلف به برتری سلمان و قوم او اشاره نموده است و در این جا به نمونههایی از آنها اشاره میکنیم: آیه 54 سوره; مائده: )یا آیها الّذین آمنوا من یرتدّ منکم عن دینه فسوف یأتی الله بقومٍ یحبّهم و یحبّونه اذلّةٍ علی المؤمنین اعزّةٍٍ علی الکافرین یجاهدون فی سبیل الله و لا یخافون لومة لآئمٍ)؛ای کسانیکه ایمان آوردهاید،هر کس از شما از ایین خود بازگردد (به خدا زیانی نمیرساند) خداوند در اینده جمعیتی را میآورد کهدارای این ویژگیها هستند: 1. خدا آنها را دوست دارد. 2. و آنها خدا را دوست دارند. 3. آنها در برابر مؤمنان متواضع هستند. 4. (آنان) در برابر کافران سخت و نیرومندند. 5 آنها در راه خدا جهاد میکنند و از سرزنش ملامت دیگران هراسی ندارند. پس از نزول این آیه،از پیامبر اکرم(ص) پرسیدند: منظور از این آیه چیست؟و افرادی که دارای این ویژگیها هستند چه گروهیاند؟رسول خدا(ص ) در پاسخ،دست بر شانه; سلمان نهاد وفرمود: این شخص و قوم او هستند. سپس فرمودند: »لو کان الدّین بالثّریا لنا له رجال من ابناء فارسٍ«(اگر دین در ثریا باشد،مردانی از فارس(ایران) آن را به دست میآورند) . همچنین در آیه; دوم سوره; جمعه میخوانیم: (اوست خدایی که فرستاده; خود را از میان اعراب امّی برانگیخت تا آیاتش را بر آنان تلاوت کند. آنان را از(گناهان) پاک گرداند. و کتاب و حکمت را به آنها بیآموزد) . و سپس در آیه; سوم میفرماید: )و آخرین منهم لمّا یلحقوا بهم و هو العزیز الحکیم)؛و دیگران که به آنها ملحق میگردند…. (سوره; جمعه،آیه; 3) براساس روآیات هنگامیکه رسول خدا(ص) این آیه را قرائت میکرد شخصی پرسید: اینها چه کسانی هستند که بعد از ما اسلام میآورند؟ پیامبر خدا(ص) دست بر شانه; سلمان گذاشت و فرمودند: اگر ایمان در ثریا باشد مردانی از نژاد این مرد آن را بدست میآوردند. این روایت در کتابهای معتبر در نزد اهل سنّت،اینگونه نیز آمده است که پیامبر(ص) دست خود را بر سر سلمان فارسی(ع) نهاد و فرمود: »به آن خدایی که جانم به دست اوست،اگر علم در ثریا باشد مردانی از این نژاد به آن دست مییابند«. امیرمؤمنان علی(ع) در ضمن بیان شرح حال یاران رسول خدا(ص) هنگامیکه به سلمان رسید،در شأن او چنین فرمود: »بخّ بخّ،سلمان منّا اهل البیت،ومن لکم بمثل لقمان الحکیم،عَلِمَ عِلم الاوّل و الاخر و هو بحرٌ لا ینزحُ«. »به به؛به مقام سلمان،او از ما اهل بیت است،شما در کجا همانند سلمان را مییابید که او همچون لقمان حکیم است. به حوادث گذشته و اینده آگاهی دارد،او دریایی (از علم) است که پایان ندارد. « (بحارالانوار،ج22،ص18) همچنین در روایتی منصور بزرج میگوید: نام سلمان را از زبان امام صادق(ع) زیاد میشنیدم. روزی به آن حضرت عرض کردم: نام سلمان فارسی را از زبان شما،بسیار میشنوم،چرا؟امام صادق(ع) فرمود: مگو سلمان فارسی،او سلمان محمّدی است. ایا میدانی چرا مکرّر از او یاد میکنم؟به خاطر سه خصلتی که در او بود: 1. او در همهجا خواسته; امیرمؤمنان علی(ع) را برخواسته; خود مقدم میداشت. 2. او فقرا و تهیدستان را دوست میداشت،و آنها را بر ثروتمندان مقدم مینمود. 3. او دانش و دانشمندان را دوست میداشت،او بنده; صالح،مطیع و تسلیم پروردگار بود و از مشرکان نبود. سلمان از نظر معرفت و مقام معنوی به مقامی رسیده بود که حامل اسم اعظم بود و کرامات عظیمی از او سر میزد. (اعیان الشیعه،ج7،ص287) امام باقر(ع) درباره; سلمان میفرماید: »کان سلمان من المتوسّمین«؛»سلمان از هوشمندان بود«. (نورالثقلین،ج3،ص23) متوسّم یعنی: انسان تیزهوش،که حقایق را با استعداد و هوش سرشاری که دارد به خوبی درک میکند. قرآن کریم درباره قوم لوط میفرماید: )إنّ فی ذلک لآیات للمتوسّمین)؛در این عذاب قوم لوط برای هوشیاران نشانه هایی است. (سوره; حجر،آیه;75)/منبع:حوزه