فرازی اززندگی آیت الله مصباح یزدی +۲فرزند روحانی
فرازی اززندگی آیت الله مصباح یزدی
قبل از سن دبستان در5 سالگی مکتب رفته بودند اما درس را در مدرسه خواندند. در سال 1326، 13 سال داشتند که وارد حوزه شدند و تا سال 1331 در همان حوزه یزد مشغول تحصیل علوم دینی بودند. آن موقع مرکزیت حوزه نجف بیش از قم بود و طلبهها معمولا به یک حدی از علم که میرسیدند سعی میکردند برای ادامه تحصیل به نجف بروند. منتها مشکلات مالی و خانوادگی اوضاع را برای ایشان سخت کرده بود.

تقریبا خانواده ایشان تمام زندگیشان را در اینجا میفروشند برای اینکه حاج آقا بتوانند برای تحصیل به نجف بروند. بعد از مدتی ظاهرا پدرشان ورشکست میشوند و به پسرشان نامه مینویسند که به ایران برگرد. مادرشان وابستگی عجیبی به ایشان داشتند ولی استادان حاج آقا در نجف تاکید داشتند که در نجف بمانند. حتی نامهای هم به پدر ایشان نوشتند. پدرشان هم در پاسخ گفته بود که من حرفی ندارم که در نجف بماند اما از غم دوری فرزند ترس خطر جانی برای مادرش دارم.

خودشان میفرمودند «من خیلی دوست داشتم که در نجف بمانم اما شرایط مساعد نشد و مجبور شدم به ایران برگردم». برای تحصیل به قم رفتند و پدرشان هم در تهران ساکن شدند. در نجف فقط حدود 8 ماه بودند و بعد به ایران بازگشتند و در قم درسشان را ادامه دادند.

مجتبی مصباح
پدر ایشان مرحوم محمدباقر گیوهچی یزدی بود که شغلشان جوراببافی بود. خانواده پدری ما همه یزدی هستند و کاملا مذهبی ولی فرد روحانی در بستگان نزدیکشان نداشتند؛ البته در بستگان دور فردی بوده به نام شیخ احمد آخوندی که مقسم مرحوم آقا سیدابوالحسن اصفهانی در نجف بودند. ایشان مشوق حاج آقا برای طلبهشدن بود. نسبت دقیقشان اینطور بود که پسرعموی پدربزرگ مادری حاجآقا بودند. مرحوم گیوهچی تنها دو فرزند پسر داشتند.
* زمانی که مادر حاجآقا به ایشان حامله بودند خواب میبینند که وضع حمل کردند و قرآن متولد شده است.

خودشان نقل میکردند که در کودکی اهل شیطنت بودند. از بس ایشان شیطنت میکرده همیشه بدنشان زخمی میشده و به حدی بوده که عمهشان میگفتند "آتقی تا یک جای سرش سالم است ساکت نمینشیند
قسمتی ازمصاحبه۱۳۹۴«صابرنیوز»حجت الاسلام مصباح یزدی-متولد۱۳۴۷(پسر دوم آیتالله محمدتقی مصباح )
***
علی مصباح یزدی (متولد ۱۳۳۹ قم ) سال ۱۳۵۳ وارد حوزه علمیه قم شد و تا ۱۳۶۹ دروس مقدمات،سطح و خارج را گذراند.

علی از سال ۱۳۶۰ در کنار دروس حوزه ،در دوره های ویژه آموزشی مؤسسه (در راه حق) شرکت داشته و در بنیاد فرهنگی باقر العلوم(ع) در رشته روان شناسی ادامه تحصیل داد.
«دکتر علی مصباح یزدی» در سال ۱۳۷۴ دوره کارشناسی ارشد فلسفه تطبیقی را با نوشتن پایان نامه ای در باب مقایسه آرای «ملاصدرا -ژان پیاژه »،در دانشگاه مک گیل کانادا ارائه دادو در سال ۱۳۸۲ با دفاع از رسالهای در نقد دیدگاه یورگن هابرماس درباره دین و عقلانیت،دکترای خود را در فلسفه دین از همان دانشگاه دریافت کرد.

دکتر علی مصباح یزدی در سال ۱۳۷۴ دوره کارشناسی ارشد فلسفه تطبیقی را با نوشتن پایان نامه ای در باب مقایسه رویکرد ملاصدرا و ِان پیاِه به تحول معرفت بشری ،در دانشگاه مک گیل کانادا به پایان رسانید و در سال ۱۳۸۲ با دفاع از رسالهای در نقد دیدگاه یورگن هابرماس درباره دین و عقلانیت،دکترای خود را در فلسفه دین از همان دانشگاه دریافت کرد.
«پیاژه »کیست؟
پیاژه در نهم آگوست 1896 در شهر دانشگاهی نوشاتل در سوئیس به دنیا آمد. در ابتدا به پرندگان ، صدفهای دریایی و فیسل ها علاقمند شد. نتیجه علاقه او بیش از یک سرگرمی بود به طوری که در ده سالگی اولین مقاله اش را درباره نرم تنانی که در پارک دیده بود نوشت. گرایش پیاژه به زیست شناسی و علم تا نوجوانی ادامه یافت و او در اوقات فراغت از مدرسه به مدیر موزه تاریخ طبیعی محلی کمک می کرد و به کار طبقه بندی اشیاء در کلکسیون حیوان شناسی به ویژه نرم تنان می پرداخت. نتیجه کارهای او قبل از بیست سالگی انتشار بیش از 20 مقاله درباره نرم تنان بود. انتشار این مقالات به پیشنهاد شغلی در موزه تاریخ طبیعی ژنو منجر شد. پیاژه بلافاصله پیشنهاد را رد کرد چون هنوز محصل دبیرستان بود. پدرخوانده او که دید این پسر بیش از اندازه به علوم طبیعی محدود شده فلسفه را به پیاژه معرفی کرد. او مجذوب برگسن، کانت، دورکیم، و نیز شاخه ای فلسفه به نام شناختشناسی یا مطالعه دانش شد. او در پژوهش های خود دائما در پس پاسخ به این سوالات بود که ما چگونه می دانیم؟ چگونه فکر می کنیم؟
پیاژه بعد از دریافت دکترای خود از دانشگاه لوزان در جانورشناسی با رساله ای درباره نرم تنان ناحیه واله در پی نظریه ای بود که نظامات زیست شناسی و فلسفه را در هم آمیزد. او برای انجام این امر به مطالعه روان شناسی ژنتیک پرداخت. پیاژه با کار در کلینیک بلوبر در زوریخ، نظریه های روان شناسی فروید و یونگ را مطالعه کرد و او با کار در این کلینیک و سپس در خلال کار در بیمارستان سالپتریر پاریس، روش بالینی را یاد گرفت روشی که بعد ها اساس شیوه تحقیق منحصر به قرد او را شکل بخشید.
پیاژه سپس مدت دو سال در دانشگاه سوربن پاریس به مطالعه روان شناسی کودکان نابهنجار، شناخت شناسی، ریاضیات و علوم پرداخت. او در خلال مطالعه درد انشگاه سوربن نخستین فرصت را برای پرداختن به این مسئله که ما چگونه فکر می کنیم به دست آورد. پیاژه با قبول شغلی در آزمایشگاه الفرد بینه در پاریس به میزان کردن نسخه فرانسوی تست های هوش انگلیسی پرداخت. زمان مطالعه نتایج آزمون محصلین فرانسوی، پاسخ های نادرستی که شاگردان به تست ها می دادند توجه او را جلب کرد. او در پاسخ هایی که شاگردان به تست ها می دادند شباهت هایی را مشاهده کرد و متعجب شد که این شاگردان چه فرایند های استدلالی را تعقیب می کنند. پیاژه برای مطالعه این مطالب در این آزمایشگاه به کار خود ادامه داد و چهار رساله درباره این موضوع به چاپ رسانید.
دکتر ادوارد کلاپارد مدیر انستیتو ژآن ژاک روسو در ژنو تحت تاثیر یکی از رساله ها مقام ریاست تحقیقات انستیتوی مزبور را به او پیشنهاد کرد و در حقیقت فرصت آغاز یک تحقیق رسمی در مورد تفکر کودکان را به پیاژه داد. زیست شناس و فیلسوف جوان که هیچ گونه آموزش رسمی در روان شانسی ندیده بود دست به کار نخستین مرحله از دوره ای شد که بیش از پنجاه سال به طول انجامید.

کار اولیه پیاژه (1925-29) شامل بعضی از معروف ترین تجربیات او هستند نتایج حاصله از این تجربیات شامل پنج جلد کتاب است مانند: زبان و تفکر در کودک 1926،؛ حکم و استدلال در کودک 1928، مفهوم دنیا نزد کودک 1929، ساختمان واقعیت از نظر کودک 1930 و داوری اخلاقی از نظر کودک. الکانید به عنوان یکی از مولفین نظام پیاژه و یک روان شناس نوشته است.

بنـابر نظریۀ پیـاژه رشد عقلانی در مـراحل گوناگون صورت می پذیرد و هـر مرحله با ساختار روانی خاص و عمل متقابل خاص بین فرد با محیط همـراه است . فرد در هر سنی می باید خـود را با مـحیط سازگار کند و به طور مـداوم پاسخهای خود به مـحیط را سازمان ببخشد
از دیدگاه پیاژه هوش : یک فرایند اساسی در زندگی است که به انسان کمک می کند تا خود را با محیط سازگار کند. منظور از سازگاری این است که فرد قادر است خود را با تقاضاها و شرایط محیطی کنونی اش هماهنگ سازد.
پیاژه معتقد است: « فهم صحیح چگونگی آگاهی وشناخت آدمی تنهااز راه مطالعه و فهم چگونگی شکل گیری وتکامل آن درکودک امکانپذیر است. فهمیدن چگونگی محصول نهایی ممکن نیست مگرآنکه دانسته شود آن پدیده چگونه رشد کرده است »
پیاژه دربارۀ هدفهای آموزش و پرورش می گوید: « هـدف اصلی آمـوزش و پـرورش آفـرینش است . آفـرینش انسانهایی تـوانا بـه انجام دادن چیزهای نو ، نه صرفاً تکرار آنچه پیشینیان انجام داده اند . انسانهایی که خلاق ؛ نوآفرین و کـاشفند . هدف دوم شکـل بـخشیدن به ذهنهایی است که توانایی نقادی دارند ، از قدرت اثبات برخوردارند و هر چیزی را که به آنها داده می شود به سادگی نمی پذیرند . »
«یورگن هابرماس»کیست؟
«یورگن هابرماس» متولد ۱۸ ژوئن ۱۹۲۹(۲۸ خرداد ۱۳۰۸) در دو سلورف المان است . از فیلسوفان و نظریه پردازان معاصر و وارث مکتب فرانکفورت است که در چار چوب سنت «نظریه انتقادی » و پراگماتیسم آمریکایی کار می کند،وی به دعوت «مرکز گفتو گوی تمدن ها » در ۲۴ اردیبهشت سال ۱۳۸۱به ایران آمدو در دانشگاه تهران به سخنرانی پرداخت،محورسخنرانی وی تجزیه و تحلیل تحولات اجتماعی جوامع پیشرفته صنعتی سرمایه داری و سیاست روز آلمان ونقش رسانه های همگانی - این سخنرانی او به نقد جامعه سکولارغرب و پیامد های سکولار شدن جامعه پرداخت و درپایان به سوالات حاضرین پاسخ داد.
شهرت«هابرماس» بیشتر به دلیل ابداع اصطلاح وتز «گسترده جهانی » یا فضای عمومی است . که فضای فکری و اجتماعی را مد نظر دارد که در آن فعالیت های آزادی بخش رسانه ای به ایجاد زمینه ای برای بحث های اجتماعی و انتقادی و ظهور چیزی که او آن را برای دموکراسی بنیادی می داند می انجامد . به نظر او اطلاعات (اکسیژن ) دموکراسی در این گستره فرآوری می شود و هر چه فرآیند ها و روند ها این تولید ، آزاد تر و خود ورزانه تر با مشارکت حداکثری همه نیرو های اجتماعی همراه باشد مزایای دموکراسی واقعی تر و تاثیر گذارتر می شود «گستر همگانی » فضای عمومی و اجتماعی است که در آن مردم آزادانه تر شرایط خود را نقد کرده و مشکات را برشمرده و بر جریان تصمیم گیری سیاسی تاثیر می گذارند .
یورگن هابرماس، آخرین بازمانده از اندیشمندان «مکتب فرانکفورت» و یکی از سرشناسترین شاگردان «تئودور آدورنو»می باشد/تئودور آدورنو (۶۹-۱۹۰۳)(Theodor adorno)
زبان نوشتاری بنیانگذاران «مکتب فرانکفورت»، بهویژه زبان یورگنهابرماس که در زمره اندیشمندان این مکتبِ شبهمارکسیستی بهشمار میآید، زبانی دشوار، پیچیده و تا حدی ناروشن است. این زبان نکوهیده و مذموم، سنتی است که از هگل بهجا مانده، مارتین هایدگر آن را ادامه داده و پس از ایشان، زبان اغلب روشنفکران آلمان (و شاید اکثر روشنفکران جهان) شده است. تنها تفاوتی که در این زمینه میان هابرماس و دیگر روشنفکران هگلگرا وجود دارد آن است که او خود به این امر معترف است که نوشتههایش غامض و پیچیده است و از اینرو فهم آثار و درک افکارش با دشواری دوچندان همراه است.
درباره زبان پیچیده هابرماس داستانی جالب بر سر زبانهاست: یکی از شاگردان سابق هابرماس نقل میکند که در سال۱۹۶۶ میلادی، در تالاری در دانشگاه فرانکفورت که مملو از دانشجویان رشته فلسفه بود، دانشجویی سخنان پروفسور هابرماس را با این خواهش قطع میکند که اگر ممکن است منظورش را اندکی واضحتر بیان کند؛ چون فهم آنچه بیان میکند، دشوار است. نیمی از دانشجویان حاضر در سالن، بهنشانه پشتیبانی از این درخواست، دست میزنند. هابرماس در پاسخ میگوید که تمام توان خود را بهکار خواهد گرفت تا سخنانش قابل فهم شود؛ ولی به ناگاه نیم دیگر دانشجویان به نشانه اعتراض به پاسخ هابرماس هایوهوی میکنند. هابرماس خطاب به معترضان میگوید، میتواند بهآنان اطمینان دهد که کوشش او برای عملیکردن این نیت، یعنی بیان ساده و واضح سخنانش، بیتردید به نتیجه نخواهد رسید.
مشاوره-روانشناسی